توضیحات محصول:

نویسنده : اس جی واتسون

مترجم :شقایق قندهاری

نشر : آموت

پیش از آنکه بخوابم

کتاب پیش از آنکه بخوابم ،نوشته ی اس.جی.واتسون ژانر جنایی داره و همچنین در دسته ی کتاب های روانشناسی هم قرار میگیره ..این کتاب برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و از همون ابتدا برنده ی جایزه های متعددی شد.
همچنین این کتاب علاقه مندان زیادی رو به خودش جذب کرد و جزء پرفروش ترین های نیویورک تایمز شد .
این کتاب به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه شد و در سراسر دنیا علاقه مندان به این ژانر مطالعه ی این کتاب رو در لیست خودشون قرار دادن.
اس.جی.واتسون در این کتاب اختلال روانی آلزایمر را مورد بررسی قرار داده و داستان حول محور زنی هست که به این اختلال دچار شده.
واتسون سالها در کنار بیماران آلزایمری فعالیت می کرده و به همین دلیل به طور کامل با این بیماران آشنایی داره .اثری که نوشته به خوبی این تسلط رو نشون میده .اطلاعاتی که از بیماری داره با قلم سحرآمیز و سواد بالای نویسندگیش ترکیب شده و این اثر را خلق کرده.
البته موقع مطالعه ی کتاب ممکنه اولش یکم براتون گیج کننده و یا خسته کننده باشه، اما کم کم از اواسط داستان تا انتها اون جذاب و خوندنی میشه.
اگر شما به خواندن کتاب های روانشناسانه علاقه دارین و یا عاشق کتاب های مهیجی هستین که تا حدودی جنایی هستن ،آدینه خوندن این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنه.

خلاصه ای از کتاب :

داستان این کتاب در رابطه با زنی با نام کریستین لوکاس هست .کریستین بعد از یک تصادف دچار آلزایمر میشه .
این نوع از آلزایمر به این صورته که به طور کامل حافظشو از دست داده و هر بار که به خوابی عمیق میره به طور کامل اتفاقات روز قبل را فراموش میکنه !در واقع با هر بار خوابیدن از خودش دور میشه و از صبح دوباره زمانی را صرف پیدا کردن خودش در اتاق خوابی ناشناسی در کنار مردی ناشناس میکنه.
او تصمیم میگیره تا راه حلی دست و پا کنه .البته دکتر نش در این تصمیم بی تاثیر نیست .در همین راستا هرشب قبل خواب اتفاقاتی که در روز براش افتاده رو مینویسه تا فرا اون ها رو بخونه شاید چیزی یادش بیاد و براش کمک کننده باشه.در این راه همسر کریستین ،بن، بهش کمک میکنه و هر روز جملاتی تکراری از او و هویتش و اینکه چه نسبتی باهاش داره و دقیقا چه اتفاقی برای افتاده میگه.
کم کم با نوشتن این یادداشت ها از هویت و حقیقت ماجرا سر در میاره .اینکه برخی اطلاعات با هم همخوانی ندارن اون رو تشویق میکنه تا سوالاتی بپرسه تا پازل نا هماهنگش یکپارچه بشه.
یک روز با خواندن ۳ کلمه در دفترش ،زندگیش دچار دگرگونی میشه :”به بن اعتماد نکن.” و این شروع سر در آوردن از حقایقی هست که ترسناک و مرگبار هستن.

قسمتی از متن کتاب :

وقتی بر می گردد دو لیوان پلاستیکی پر از قهوه ی غلیظ همراهش هست. قهوه لیوان من سیاه هست و لیوان خودش سفید. از روی کاسه روی میز برای خود شکر می ریزد بدون اینکه به من تعارف کند ،و درست همین جاست که متقاعد میشوم ما قبلا هم دیگر را دیده ایم .بعد سرش را بلند می کند و می پرسد چه طور پیشانی ام ضربه دید .اولش می گویم :«چی ؟!…» ولی بعد یاد کبودی می افتم که امروز صبح دیدم .پیداست که آرایش روی آن را نگرفته است .می گویم :این ؟مطمئن نیستم .چیز جدی ای نیست .درد ندارد.