نویسنده :فردریک فانژه
مترجم : محیا احمدپوری
نشر : شمعدونی
جرات داشته باش
کتاب جرات داشته باش، با نویسندگیِ فردریک فانژه، به افرادی توصیه میشه که به دنبال توسعهی فردی هستن و در تلاشن تا اعتماد بنفس و جایگاه اجتماعی شون ارتقا پیدا کنه.
ابن کتاب میتونه اعتماد بنفس شما رو به شکل قابل توجهی زیاد کنه، احساساتی که زمان انجام هر کاری بهتون دست میده (فارغ از بزرگ یا کوچیک بودنش)، احساس نتونستن و خراب کردن اون کار و همه ی اینها رو به شدت بهبود می بخشه.
کتاب جرات داشته باش، کاربردی ترین راه ها، یا درواقع راه های عملی افزایش اعتماد به نفس رو آموزش داده. نکاتی که در این کتاب ارائه داده شده (در صورتی که در عمل گنجونده بشه)، به شدت توی کیفیت معاشرت و نحوه عملکرد شخصیمون تأثیر مثبت داره.
هدف فردریک فانژه (به گفتهی خودش)، از نوشتن این کتاب اینطور بوده: «به عنوان یک روان پزشک متوجه شدم که کمبود اعتماد بنفس مشکل اصلی تمام افرادیست که اقدام به درمان کرده اند. رنج های عاطفی یا شغلی بی شماری از این کمبود اعتماد بنفس ناشی می شود؛ ترس از انجام کار های اشتباه، ترس از قضاوت شدن، ترس از دوست داشتن و دوست داشته شدن.»
فردریک معتقده که حالا دیگه نداشتن اعتماد بنفس، مثل تفکرات مردم گذشته، یک امر تغییر ناپذیر یا جزئی از سرنوشت ما نیست. بلکه می تونیم براش کاری کنیم و اون رو بهبود ببخشیم.
خلاصه ای از کتاب :
فردریک فانژه توضیح میده که این کتاب دربارهی تجربهی مشترک مراجعینش هست. او امیدواره که با نوشتن این کتاب به بقیه کمک کنه و اونها رو از شر ظالمانهی کمبود اعتماد بنفس رها کنه. فردریک با این شاهکار قصد داره به بقیه این امکان رو بده تا از دور شکست خارج بشن.
اون میخواد که ما بعد از مطالعهی این کتاب خودمون رو بیشتر دوست داشته باشیم و چندین برابر بیشتر، جرأت و شجاعت زندگی کردن و حتی اشتباه کردن رو پیدا کنیم.
یکی از ویژگی های قشنگ کتاب اینه که فانژه برای خواننده هاش از نمودار ها و جدول ها و آزمایش هایی استفاده کرده تا بهتر بهشون کمک کنه و مفاهیمی که منتقل میشه واضح تر باشه. با این کار، مقدار تغییرات رو بهتر متوجه میشین، و حتی در حین مطالعه ی کتاب هم تغییرات رو در خودتون به وضوح لمس می کنید و این خیلی لذت بخشه.
این کتاب در سه بخش نوشته شده؛ در بخش اول دربارهی “مکانیسم های اعتماد بنفس” توضیح میده.
قسمتی از متن کتاب :
درمانگر: «آیا تا به حال در زمینه های دیگر زندگیتان پیش آمده که کاری را درست انجام ندهید یا از سوی دیگران بد قضاوت شوید؟» سلیا: «آه بله دکتر، همیشه!» در ادامه کم کم متوجه شدم که سلیا در تمام حوزه های زندگی اش، عملا ترس های مشابهی داشته است. در دانشکده از رد شدن در امتحانات وحشت داشته در حالی که همیشه موفق بوده است. او حتی از دانشجویان دیگر هم می ترسید و فکر می کرد که آن ها او را بی اهمیت می دانند. به همین ترتیب هم وقتی پسر جوانی به دنبال جلب رضایت او بود، چنین احساسی داشت. . .
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.