توضیحات محصول:

نیروی حال

کتاب نیروی حال، رهنمونی برای روشن بینی معنوی؛ به قلم اکهارت تله نوشته شده و هنگامه آذرمی آن را به فارسی ترجمه کرده.
اکهارت تله نویسندهء آلمانی تبار در سال ۱۹۹۷ این کتاب را منتشر و نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۲ این کتاب را عنوان یکی از پر فروش ترین آثار معرفی کرد.
تله در این کتاب تلاش میکنه با شرح زندگی پر فراز و نشیبی که داشته و بیان مهم ترین دگرگونی درونی که در سن ۲۹ سالگی درحالی که دوره افسردگی شدیدی را میگذرونده و براش اتفاق افتاده؛ سایر انسان ها را به داشتن حیات معنوی سوق بده.
اکهارت تله بعد این تغییر ناگهانی چند سالی را به وسعت بخشیدن به این دگرگونی و درک و تعمیق و تحلیل آن سپری کرد. و در نهایت، با کنار هم قرار دادن کلمات اثری را تالیف کرد که باعث شد زندگی افرادی زیادی در کل دنیا دست خوش تغییر و تحول قرار بگیره.
تله با هیچ آموزه و مکتب خاصی هم نوا و همراه نیست. در آموزه هاش به بیان یک پیام ساده اکتفا کرده : راهی برای رهایی از رنج به سوی آرامش وجود داره!

خلاصه ای از کتاب :

نیروی حال تنها پیگیر یک هدف هست؛ روشن بینی معنوی از طریق درک اهمیت زندگی در لحظه اکنون. پیام اکهارت تله در این کتاب راهنمای زندگی، بر اهمیت زندگی در لحظه کنونی و فراتر رفتن از افکار گذشته یا آینده هست.
اما تله در زندگی در حال چه چیزی را دید؟ همهء انسان ها ممکنه درگیر افکار منفی مختلفی بشن. این افکار میتونه نشئت گرفته از زخم های گذشته و یا نگرانی های آینده ای باشه که هنوز فرا نرسیده. در هر صورت افکار منفی قدرت این را دارن که زندگی را به کام افراد تلخ و آنها را تا اوج افسردگی و یا خودکشی برسونن. اما نویسنده در این کتاب به مخاطبانش آموزش میده که چطور از بند این افکار رها بشن و زندگی را خلاصه در لحظه حال ببینن، از آن لذت ببرن و نگاه و نگرششان را به طور کلی به زندگی تغییر بدن؟
نیروی حال، نعمتی به اسم آگاهی را برای ما به ارمغان میاره. آگاهی ای که از صرفا دانستن «زندگی در حوضچه اکنون» فرا تر بره و به عمل برسه.

قسمتی از متن کتاب :

یکی دانستن خویش با ذهن، حجاب کدری‌ست از مفاهیم، برچسب‌ها، تصاویر، کلمات، داوری‌ها و تعابیری که همه روابط صادقانه را مسدود می‌کند. این حجابی میان تو و خودت، تو و انسان‌های دیگر – خواه زن یا مرد – تو و طبیعت و تو و پروردگار است. این حجاب افکار، توهم جدایی را ایجاد می‌کند، توهم این که یک «تو» و یک «دیگری» کاملاً جدا از هم وجود دارد. آنگاه این واقعیت اصلی را که تو در زیر لایه ظواهر مادی و صورت‌های جدا، با تمامی آنچه هست یکی هستی، از یاد می‌بری. منظور از «از یاد بردن» آن است که دیگر نمی‌توانی این یکی بودن را به صورت یک واقعیت بدیهی احساس کنی. ممکن است حقیقت آن را باور کنی، اما دیگر حقیقت آن را نمی‌شناسی. باور می‌تواند تسکین‌بخش باشد، اما فقط از راه تجربه شخصی رهایی‌بخش می‌شود.
فکر کردن، به یک بیماری تبدیل شده است. بیماری زمانی بروز می‌کند که چیزها از توازن خارج شوند. برای نمونه، هیچ اشکالی در تکثیر و تقسیم یاخته‌ها در بدن نیست، اما هنگامی که این روند، بی‌توجه به کل سازواره ادامه پیدا کند، یاخته‌ها بی‌رویه تکثیر می‌یابند و ما دچار بیماری می‌شویم.
توجه داشته باشید که ذهن در صورت استفاده صحیح از آن، ابزاری فوق‌العاده است. با این حال در صورت بهره‌گیری نادرست از آن بسیار ویرانگر می‌شود. دقیق‌تر بگویم، استفاده نادرست از ذهن نیست که مسأله‌ساز است، بلکه معمولاً استفاده نکردن از آن، مشکل به وجود می‌آورد. این ذهن است که از شما استفاده می‌کند. این حالت، بیماری‌ست. شما معتقدید که ذهنتان هستید. این باور، یک توهم است. در این شرایط، وسیله بر شما حاکم شده است.
با این مطلب کاملاً موافق نیستم. درست است که مانند بسیاری از مردم، افکار بی‌هدف فراوانی دارم، اما هنوز می‌توانم از ذهنم برای رسیدن و دست‌یابی به چیزها استفاده کنم و این کار را در همه اوقات انجام می‌دهم.
تنها به این دلیل که می‌توانی جدول کلمات متقاطع را حل کنی یا بمب اتم بسازی، به این معنی نیست که از ذهنت استفاده می‌کنی. درست مانند سگی که گاز زدن به استخوان را دوست دارد، ذهن هم دوست دارد که دندانش را درون مسایل فروکند. از این روست که ذهن، جدول و معما حل می‌کند و بمب اتم می‌سازد. شما هیچ علاقه‌ای به هیچ یک از این‌ها ندارید. اجازه بدهید از شما بپرسم: «آیا می‌توانید هر گاه بخواهید از ذهنتان رها شوید؟ آیا تکمه «خاموش» کردن ذهنتان را یافته‌اید؟»
منظورت این است که کاملاً فکر کردن را متوقف کنم؟ خیر، نمی‌توانم، مگر برای یک یا دو لحظه.
پس، این ذهن است که از شما استفاده می‌کند. شما ناآگاهانه هویت خویش را با ذهنتان یکی می‌کنید، به همین دلیل حتی نمی‌دانید که برده ذهنتان هستید. تقریباً بدون این که بدانید، به تسخیرش درآمده‌اید و از این رو آن موجودیت تسخیرکننده را خودتان می‌پندارید.