توضیحات محصول:

نویسنده : پائولا هاوکینز

مترجم : علی قانع

نشر : کوله پشتی

دختری در قطار

رمان دختری در قطار با نویسندگی پائولا هاوکینز، به کسانی که به رمان های دلهره آور و هیجان انگیز علاقه‌مندن پیشنهاد میشه.

این کتاب اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. بعد از انتشار به سرعت صدر کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت و حتی تونست رکورد فروش کتاب هری پاتر رو هم بشکنه.

خلاصه ای از کتاب :

در این کتاب، با داستانی از راشل روبرو هستیم. زنی که از لحاظ درونی بسیار احساس تنهایی و شکست میکنه. و همسر سابقش تام، که اون رو به بخاطر هوس های بی پایانش ترک کرده و الان با یک زن دیگه در رابطه ست.

راشل که توی خودش قدرت و مسحور کنندگی بقیه زن ها رو نمیبینه، مدام بر شدت احساس بدش اضافه میشه و همین باعث میشه تا به سمت تخیل و الکل بره و بهش پناه بیاره.

راشل هر روز با یک قطار به لندن میره و در مسیر، زوج شاد و سرخوشی رو میبینه. همین موضوع حسادت راشل رو تحریک میکنه تا دست به اقداماتی بزنه. در همین حین روزنامه ها خبر گم شدنِ زنی به نام مگان رو منتشر می کنن..

حالا مگان کیه؟ معشوقه ی تام!

بنظر شما، واقعا راشل توی این موضوع و گم شدن مگان تقصیری نداشته؟

این نویسنده در لابه لای روایت ها، از لحاظ روانشناسی به واکاوی شخصیت های داستانش هم میپردازه.

شخصیت های کتاب دختری در قطار کم و بیش مثل همون آدمایی هستن که هر روزه با اون ها برخورد میکنیم. مردها و زن هایی که دچار ناملایمات زندگی و پستی و بلندی ها و خیانت های بقیه و البته ضعف های اخلاقی و شخصیتی خودشون هستن و برای فرار از این وضعیت بدی که توش گیر افتادن، دست به کارهایی میزنن که این وضعیت رو برای اون ها سخت تر و البته بدتر میکنه.

دختری در قطار تشکیل شده از یکسری یادداشت های پراکنده ست که هر کدومش تاریخ و نویسنده ای جدا دارن. درواقع، داستان از زبان یک شخصیت خاص نیست بلکه از زبان چند شخصیت اصلی کتاب روایت میشه.

این تکرار و گزینش چند راوی، به رمان ساختار معما وار داده. به نوعی در لابه لای جملات این کتاب، در ذهن خواننده پرسش های زیادی رو ایجاد کرده.

قسمتی از متن کتاب :

آرامم. حس خیلی بهتری دارم؛ انگاری هر چیزی ممکن است. من رها هستم.

یک روز معلم دبستانم گفت که من همه‌کاره و ‌هیچ‌کاره‌ام. آن موقع منظورش را نمی‌فهمیدم، تا اینکه همه چیز دستم آمد؛ دختر فراری، عاشق دلباخته، همسر، پیشخدمت، مدیر گالری، پرستار بچه و چند مورد دیگر مثل این‌ها. چه کسی می‌داند فردا چه چیزی می‌شوم؟ واقعا منظورم این نیست که آرام هستم؛ کلمات همینطوری از دهانم در آمد.