توضیحات محصول:

مرگ خانم وستاوی

کتاب مرگ خانم وستاوی بهترین اثر روث ور، داستانی مرموز و مهیج هست که نامزد دریافت جایزه بهترین داستان معمایی سال 2018 می باشه .
این کتاب رو به دوست داران ژانر معمایی و هیجانی پیشنهاد میکنم و بی شک این کتاب شما رو غرق در ماجراهای خود میکنه و شما اتفاقات جدیدی رو تجربه میکنین .
گاهی وقتا در طی زندگی اتفاقاتی رخ میده که پاسخ های ما سرنوشتی غیر منتظره رو میسازه ؛ در روزی از روزها شخصی به نام هریت نامه ای دریافت میکنه که اگاه هست که نامه متعلق به او نیس اما اینکه او تصمیم بگیره چه کاری کنه ، عاقبتی غیر انتظار دارد .
مرگ خانم وستاوی یک رمان مهیج روان شناختی از روث ور، نویسنده کتاب های پر فروش زنی در کابین 10، در یک جنگل تاریک تار یک و بازی دروغ هست
معرفی این کتاب غیر قابل پیش بینی و هیجان انگیز رو در ادامه از دست ندید .

خلاصه ای از کتاب :

کتاب مرگ خانم وستاوی از پرفروش ترین کتاب های نیوورک تایمز هست .
شده تا به حال به این فکر کنین که با فالگیری میتونین سرنوشت و مسیر زندگی تون رو عوض کنین ؟
نامه ای غیر انتظار به دست فردی به نام هال میرسه که در اون نوشته ارثیه قابل توجهی از مادربزرگش به اون ارث رسیده اما هال میدونه که این نامه متعلق به او نیس اما او که در زمینه فالگیری توانایی خاصی داره به این فکر میکنه که آیا میتونه با چینش نقشه و مهارتش در فریبکاری از این موقعیت استفاده کنه و زندگی جدیدی برای خود بسازه و سرنوشتی بهتر برای خود رقم بزنه .
به راستی هال پا در ماجرایی میذاره که هیچ راه بازگشتی به عقب وجود نداره و باید فکر کنه که آیا این کار ارزش این رو داره که ریسک بالاش رو بپذیره و قدم بذاره در مسیری که یا همه چیز خود رو از دست بده یا ادامه بده برای بدست اوردن هدفی که براش برنامه های زیادی ترتیب داده هست .
آیا اگر روزی قرار باشه برای ماجرایی حتی جان خودت رو از دست بدی پا به اون میزاری یا نه ؟
بنظرم این داستان کشش و جذابیتی داره که تو هم قدم با هال پا در مسیری میزاری که هیچ اتفاق و لحظه ای غیر قابل پیش بینی هست .
از نظر من این کتاب سبک خیلی جذاب و مسحورکننده ای رو دنبال میکنه که هر کسی نباید خوندن اون رو از دست بده .

قسمتی از متن کتاب :

اولین قانون فالگیری آدم‌شناسی همین بود: تا جایی که می‌توانی مبهم حرف بزن، سعی کن هیچ اطلاعات دقیقی ندهی، مگر این‌که بتوانی پسش بگیری یا معنایش را بپیچانی اگر که شدیداً اشتباه حدس زده باشی. همیشه بگو اسم یه مرد رو می‌بینم… یه اسم با ف…؟ به‌جای این‌که بگویی پسرخاله‌ت فِرِد داره باهام حرف می‌زنه. اگر مجبوری چیز دقیقی را حدس بزنی، حدسی بزن که از نظر آماری محتمل باشد: یه ماشین آبی می‌بینم…؟ هیچ‌وقت نگو ماشین سبز.
هال همان موقع در کمتر از پنج کلمه مرتکب دو اشتباه فاحش شده بود. اطلاعاتی دقیق و غیرضروری داده بود، اطلاعاتی که بعید بود از نظر آماری درست باشد. چند زن در هجده‌ سالگی بچه‌دار می‌شدند؟ دو درصد؟ کمتر؟ اصلاً نمی‌دانست.
اما این هم به کنار، آن‌قدر درباره زندگی این زن اطلاعات نداشت که این‌طور درباره‌اش حدس بزند. چه می‌شد اگر مادر الان پنجاه‌وخرده‌ای سن داشت، پس با محاسبه‌ای ساده برای آقای ترسویک معلوم می‌شد این رابطه غیرممکن است؟ چه می‌شد اگر در هجده‌ سالگی هنوز در خانه زندگی می‌کرد؟ هال با اطمینان‌خاطر دروغین حرف «اون‌طور که فهمیدم خیلی هم جوون بوده، نه؟» آقای ترسویک آرام شده بود، نکته‌ای که با زندگی خود هال به‌ خوبی تطابق داشت. اما خیلی جوان داریم تا خیلی جوان. این روزها مادری بیست‌ و پنج‌ ساله «خیلی جوان» بود. بند را آب داده بود و خیلی هم بد آب داده بود.