توضیحات محصول:

نویسنده : الیف شافاک

مترجم : ارسلان فصیحی

نشر : ققنوس

ملت عشق

کمتر کسی پیدا میشه که نام کتاب ملت عشق نوشته ی الیف شافاک به گوشش نخورده باشه.
این کتاب برای اولین بار به دو زبان ترکی و انگلیسی در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. از همون ابتدا طرفداران زیادی داشت .بعد از اون به زبان فارسی ترجمه شد و طرفداران ایرانی خود رو پیدا کرد .
این کتاب در واقع در بردارنده ی ۴۰ قانون عشق هست که در اون بر اهمیت عشق در زندگی تاکید میکنه .در واقع این ۴۰ قانونی هست که از زبان و به تعبیر شمس تبریزی برای عشق نوشته شده .
این کتاب ۱۵ راوی داره و در قسمت های مختلف شخصیت های مختلف روایتگر داستان هستن .البته این اتفاق کتاب رو غیر قابل فهم نکرده .

خلاصه ای از کتاب :

این کتاب در واقع دو داستان را به صورت موازی با هم پیش میبره تا سرانجام به طرز زیبای اون ها رو بهم پیوند بده .
داستان اول در قرن بیست و یک میلادی در آمریکا اتفاق میفته .داستان در رابطه با زنی چهل ساله هست که همسری دندانپزشک دارد و از اون صاحب فرزند هست .زندگی مالی خانواده ی “الا روبینشتاین” به واسطه ی شغل همسرش در سطح خوبی قرار داره اما از نظر عاطفی روح اون ارضا نشده .الا در این ۲۰ سال زندگی با همسرش این موضوع را نادیده می گرفت و خودش را با فرزندانش سرگرم میکرد .تا اینه از یک جایی این موضوع بهش فشار میاره و ذهنش رو درگیر میکنه .در نهایت در چهل سالگی سعی میکنه خودش رو از این باتلاق بی احساسی نجات بده و رها بشه .بخاطر همین قید همسر و فرزندانش رو میزنه و تصمیم میگیره مسیر جدیدی برای خودش انتخاب کنه .در این راه با عزیز زاهارا آشنا میشه و عشقی پاک و صوفیانه ای را تجربه میکنه .
داستان دوم در قرن هفتم هجری در قونیه اتفاق افتاده .این داستان در رابطه با شمس تبریزی و آشنایی او با مولاناست .داستان حاکی سفر های متعدد شمس و آشنایی او با مولانا در قونیه هست که حکایت از دلباختگی مولانا به شمس میکنه .
در جایی این دو داستان بهم پیوند میخورند و در نهایت الا متوجه میشه که رابطه اش با عزیز زاهارا چیزی شبیه به رابطه ی مولانا با شمس هست .او با ۴۰ قانون عشق از زبان شمس تبریزی آشنا میشه و عشقی پاک و صوفیانه را تجربه میکنه. شاید آرامش او در معنوی بودن این عشق رقم خورده باشه .

قسمتی از متن کتاب :

رودخانه به بی نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد دنبال بهانه ای برای خروشیدن می گردد ،سریع زندگی می کند ،زود به خروش می آید .سنگی را که انداخته ای به درونش می کشد ؛از آن خودش می کند ،هضمش می کند و بعد هم به آسانی فراموشش می کند .هر چه باشد بی نظمی جزء طبیعتش هست ؛حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر .