توضیحات محصول:

یک قطره امید

کتاب یک قطره امید نوشته ی کیت کالابریس هست. این نویسنده که نوشتن داستان های مخصوص به نوجوانان را به عهده دارد حسابی در نوشتن این مدل داستان ها چیره دسته .

این کتاب در سال 2019 نوشته شده و چون کتاب جدیدی هست خواننده به خوبی می تونه با نوشته ها ارتباط برقرار کنه .

داستان راوی ها متعددی داره و هر قسمت از داستان به زبان یک نفر روایت میشه اما این موضوع اصلا باعث نشده کتاب دچار پیچیدگی و ابهام بشه .

در واقع هر بخش از داستان رو یک نفر روایت میکنه و در نهایت در آخر کتاب داستان ها به هم متصل میشن .

هنر نویسنده در واقع همین راویت گری هایی متعدد و رسوندن داستان به یک نقطه ی عطف فوق العاده زیباست .

این کتاب روایتگر مهربانی های ،دوستی ها و انسانیت هست .شما هم اگر دوست دار این سبک از داستان ها هستین و به خصوص در سنین نوجوانی هستین ،مطالعه ی این کتاب رو از دست ندین .

 

خلاصه ای از کتاب :

داستان این کتاب در رابطه با امید بخشیدن هست .در واقع داستان گویای این موضوع هست که اگر نمیتوانی برای همه کاری انجام بدی حداقل به آنها امید ببخش .

ارنست به همراه سه دوست دیگرش تصمیم میگیرن تا به آدم ها امید ببخشن تا بتونن زندگی بهتری داشته باشن .

این ماجرا از وقتی شروع میشه که پدربزرگ ارنست فوت میکنه و دقیقا قبل از مرگش به ارنست وصیتی میکنه و ازش میخواد حتما به این وصیت عمل کنه .

پدربزرگ به ارنست میگه که به اتاق زیر شیروانی بره و وسایل اونجا رو به افرادی ببخشه که به اونها نیاز دارن .

ارنست 12 ساله ،فرزند یکی از پولدارترین خانواده هاست .خانواده ی ارنست صاحب یک کارخانه هستن و به همین دلیلی وسایل فوق العاده خوب و ارزشمندی در اون اتاق زیر شیروانی نگهداری میشه .

ارنست از الان به بعد مسئولیت سنگینی داره و تمام تلاشش رو میکنه تا بتونه از عهده ی این مسئولیت بر بیاد .

ارنست سرگرم انجام این وصیت میشه و در این راه اتفاقات جالبی براش می افته که با مطالعه ی کتاب میتونین متوجه این اتفاقات بشین .

 

قسمتی از متن کتاب :

هرکس دیگری هم جای او بود ،این سوال به ذهنش می رسید .ولی از پرسیدنش می ترسید .از طرفی آنقدر کنجکاو بود که نتواند جلوی خودش را بگیرد :«مگه توی اون اتاق چیه ؟»

بابابزرگ ادی از بالا زل زد به ارنست .نگاهش خسته بود و حالتی داشت که انگار از چیزی خبر دارد .

با صدای عجیب و غریبی که انگار از ته چاه می آمد ،گفت :«چندتایی وسیله که خیلی وقت پیش باید می دادم به اون هایی که لازمشون دارن .»

ارنست امیدوار بود حالت صدای بابابزرگ به خاطر داروهایش باشد .مادر و پدرش حداقل این را برایش توضیح داده بودند که داروهای بابابزرگ ادی گاهی او را گیج و منگ می کنند .حتی با وجود این ،به نظر ارنست بابابزرگ چند هفته ی گذشته جور خاصی نگاهش می کرد ،انگار رازی درباره ی ارنست میداند ،اما نمی خواهد درباره اش حرفی بزند .ارنست با  دودلی گفت :«باشه.»