توضیحات محصول:

نشر : هرمس

قتل راجر آکرولید

کتاب قتل راجر آکرولید نوشته آگاتا کریستی ۲۹۷ صفحه داره که با ترجمه آقای خسرو سمیعی و از انتشارات هرمس به چاپ رسید .

آگاتا کریستی این کتاب را در ۲۶ فصل نوشته که موضوع آن اسرار آمیز و دلهره آوره که ذهن شمارو درگیر خودش میکنه و اگه به روانشناسی علاقه مند هستین

این کتاب میتونه کمک خوبی براتون باشه .

این کتاب در قالب رمان نوشته شده و مناسب بزرگسالان هستش . نویسنده این کتاب  آگاتا کریستی نویسنده قرن بیستم و پرفروش ترین جنایی نویس تاریخه که

کتاب های زیادی نوشته که میتونه شما رو جذب داستانش کنه.

فصل های کتاب :

  1. دکتر شپارد سرمیز صبحانه
  2. مردی که کدو پرورش می‌داد
  3. شام در فرنلی
  4. قتل
  5. خنجر تونسی
  6. شغل همسایه من
  7. بازرس راگلان کاملاً مطمئن است
  8. حوض ماهی‌های قرمز
  9. خدمتکار
  10. ملاقات با هرکول پوآرو
  11. پر غاز
  12. جفری ریموند
  13. بازی ماژونگ
  14. پارکر
  15. چارلز کنت
  16. خانم راسل
  17. آگهی روزنامه
  18. داستان اورسولا
  19. جلسه کوچک هرکول پوآرو
  20. داستان رالف پیتون
  21. حقیقت
  22. و هیچ جز حقیقت

 

خلاصه ای از کتاب

داستان کتاب با مرگ خانم فرارز شروع میشه . یکی از بهترین دکتر های شهر به خانه‌ی خانم فرارز میره و بعد از معاینه میگه به احتمال زیاد این خانوم بر اثر خون

ریزی ورونال مرده. کارولین خواهر جیمز این تشخیص را قبول نمیکنه و میگه خانم فرارز خودکشی کرده. خانم فرارز به خاطر اینکه همرسش را از دست داده بود

مجرد بود و کارولین متعقد بود خانم فرارز یک سال پیش  همسرش را کشته و به خاطر پشیمانیش خودکشی کرده ….

 

قسمتی از متن کتاب

به دنبال گفتگویی که شرحش را آوردم، به نظرم ماجرا وارد مرحله کاملاً تازه‌ای شده بود. وانگهی می‌توان آن را به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم کرد: بخش اول از

مرگ آکروید در شب جمعه تا دوشنبه بعد را دربر می‌گیرد. در تمام این مدت من لاینقطع نزد پوآرو بودم. هر چیزی را که او می‌دید من هم می‌دیدم و می‌کوشیدم تا

فکرش را بخوانم. اکنون می‌دانم که در این کار موفق نشدم. گرچه کارآگاه هر چیزی را که پیدا کرد به من هم نشان داد – مثلاً آن انگشتری – اما از استنتاج‌های

منطقی و مهمش به من چیزی نگفت. طوری که بعدها فهمیدم، این رازداری یکی از جنبه‌های سرشتش بود. گاهی اطلاعات و پیشنهادهایی می‌داد، اما هرگز

جلوتر نمی‌رفت.

تا دوشنبه شب، روایت من از ماجرا با دانسته‌های پوآرو تفاوتی نداشت. من واتسون این شرلوک هولمز بودم، اما بعد از آن راه ما جدا شد.

کارآگاه تنها عمل کرد. من از کارهایی که می‌کرد مطلع می‌شدم چون در کینگز آبوت چیزی مخفی نمی‌ماند، اما از قبل چیزی به من نمی‌گفت. از این گذشته من

هم اشتغالات خود را داشتم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، چیزی که بیش از همه ذهنم را متوجه خود می‌سازد، وضعیت مغشوش آن دوران است. هرکسی

می‌کوشید تا به کلید این معما دست یابد و می‌توان گفت که همه داشتند روی یک «پازل» کار می‌کردند. اما تنها پوآرو بود که توانست تمام قسمت‌های این پازل را

به‌درستی کنار هم بچیند.