توضیحات محصول:

نویسنده : جوجو مویز

مترجم : مریم مفتاحی

نشر : آموت

میوه خارجی

رمان میوه خارجی که در ایران با عنوان رها در باد هم ترجمه و شناخته شده، اثر دیگری از جوجومویز؛ نویسنده زن انگلیسی ست که مثل باقی آثاری که از اون به فارسی ترجمه شده، این اثرِ امیدبخش هم با محوریت زنان خودساخته و شخصیت والای زن نوشته شده. زن هایی که با سنت ها می جنگن تا به حقشون یعنی زندگی عاشقانه و آرام دست پیدا کنن. درواقع در این کتابِ خوشخوان با داستانی هیجان انگیز و رمانتیک از تقابل سنت و مدرنیته روبرو می شید و به این باور می رسید که هرچقدر گذشته ای تلخ بوده باشه، باز هم میشه اون رو جبران کرد. این اثر هنرمندانه خلق شده و شخصیت ها هوشمندانه انتخاب شدن. اطمینان داشته باشید که اگه پیش از این، رمانی از جوجو مویز خوندید و قلم این نویسنده براتون جذاب بوده، بدون شک میوه خارجی هم جزء علاقه مندی های شما قرار میگیره. این رمان اولین بار در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید و یک سال بعد تونست جایزۀ انجمن رمان نویسان عاشقانه بریتانیا رو از آن خود کنه.

 

خلاصه ای از کتاب:

میوه خارجی، داستانی که در دو بخش گذشته و اکنون روایت شده اما به زیبایی شاهد نقاط اتصال این دو زمان به هم هستیم.

شروع داستان از گذشته ست و زندگی “لوتی” (زنی از آوارگان جنگ جهانی دوم) رو به تصویر کشیده. لوتی دچار عشقی ممنوع شده که مسیر زندگیش رو عوض می کنه. او در شهری زندگی می کنه که ساکنان سنت گرا و کهنه پرستش در مقابل هرگونه تغییری مقاومت می کنن و با این سنت شکنی، لوتی بیچاره از جانب مردم این شهر طرد می شه.

بخش دوم کتاب روایتی ست از عصر ما و داستان زندگی “دیزی” (زنی که همه چیزش رو باخته و میخواد دوباره از صفر شروع کنه) به تحریر در اومده. در این زمان دیزی که از جانب همسرش طرد شده، برای اثبات خودش و بازسازی یک خانه ی قدیمی به شهری که داستان لوتی در اون رخ داد میره. حالا با برملا شدن اسراری که پنج دهه در این بنا مدفون شده بود، این سؤال مطرح میشه که؛ آیا هرگز میتوان از گذشته ی خود گریخت؟

زندگی این دو زن از دو نسل متفاوت به صورت موازی بیان میشه تا اینکه در جایی از داستان به هم تلاقی پیدا میکنن و بر هم تأثیر میگذارن.

در انتها و در بخش پایانی کتاب، راز و رمزی نهفته ست…

 

قسمتی از متن کتاب:

دقیقه ای چشمانش را بست و منتظر ماند تا سرانجام امیدها و فشارهای هفته های آخر فروکش کرد و جایش را سایه ای مبهم و تار گرفت. فقط یک شغل بود. این جمله را بارها و بارها مثل یک ذکر با خود تکرار کرده بود. اگر با فروش اموال کارگاهش می توانست مانع ورشکستگی اش شود، پس دست کم می توانست آینده ای را داشته باشد. با تمام این اوضاع و احوال، آینده هنوز وجود داشت. او و کامیل در هفته های اخیر متقاعد شده بودند که آینده ای دارند.

….

چه فایده ای دارد که آدم همه اش در گذشته زندگی کند؟ دارد؟ چه فایده ای دارد که آدم به چیزهایی بچسبد که دیگر وجود ندارند.