توضیحات محصول:

نویسنده : جنیفراِی.نیلسن

مترجم : فرزانه مختاری

نشر : پرتقال

قرنطینه

رمان قرنطینه، داستانی هیجان انگیز و جذابه که به قلم جنیفر اِی.نیلسن و مناسب رده ی سنی +۱۴ سال نگارش شده. بنابراین؛ این کتاب رو به نوجوانانی که علاقه مند به داستان های مهیج و ماجراجویانه هستن پیشنهاد می کنیم.

کتاب فصل بندی های کوتاهی داره و داستان سریع پیش میره. علاوه بر این، با نگارش زیبا و انتخاب مناسب شخصیت ها، شما رو در تمام طول داستان مشتاق به خوندن ادامه ی ماجرا نگه میداره.

اثر قرنطینه با تجربه ای که از اپیدمی کرونا کسب کردیم، ملموس تر و باور کردنی تر شده.

 

خلاصه ای از کتاب:

قرنطینه، روایتی تخیلی و خواندنی از یک داستان هیجان انگیز درباره ی بیماری کشنده و مسری بنام “اسکورج” هست که در کل کشور در حال شیوعه.

شخصیت اصلی این رمان دختری بنام “آنی ملز” هست که در کنار رودخونه زندگی میکنه و مردم شهر اونا رو “کرم” صدا میزنن! همینطور مردم رودخونه هم مردم شهر رو “زالو” صدا میکنن!

تمام افرادی که در این کشور به اسکروج مبتلا میشن رو در جزیره ای قرنطینه میکنن تا روزهای پایانی عمرشون رو اونجا بگذرونن. آنی و دوستش ویویل هم جزء افرادی بودن که باید برای آزمایش به قرنطینه برده میشدن. نگهبانانی برای محافظت از این جزیره قرار داده شدن که هیچکس تابحال ندیده یکی از اونها اسکروج بگیره! همین میشه که “آنی” در صدد بربیاد که پرده از راز این بیماری و قرنطینه ی اجباری برداره….

 

قسمتی از متن کتاب:

  • براگ به سمت من آمد. <حالت چطوره؟>
  • گفتم:<کاملاً خوبم، من اسکروج ندارم.>
  • نگاهش دوباره به من خیره شد. <به نظر میاد حالت خوب باشه، ولی نظر نهایی رو پزشک باید بده.>  این حرفش من را نگران نکرد. مگر اینکه خنگ باشد، که همیشه امکانش وجود داشت، او دیده بود که نوشیدنیِ توی آن فنجان نتوانسته بود علائمی در من ظاهر کند.  در عوض، دلا …
  • دلا گفت:<من هم خوبم، آنی بهش بگو.>  او به سختی نفس کشید و هوا را به داخل بینی اش برد. حتی اگر نگهبان ها نمی توانستند درد را توی صدایش بشنوند، من مطمئناً می توانستم.
  • براگ دست به سینه شد و نگاهش را رو به من برگرداند. <میگه حالش خوبه، ولی صورتش رنگ پریده ست. کرم، تو می دونی اون دیشب علائمی داشته یا نه، اینطور نیست؟>
  • مطمئناً او می دانست که دلا بیمار است، پس اگر داشت نظر من را می پرسید، فقط برای این بود که امتحانم کند تا ببیند دروغ می گویم یا نه. قلبم تند تند می تپید، اما سرم را پایین آوردم و زیر لب گفتم:<اون اسکروج داره، اون مریضه، آقا.>