سرگذشت ندیمه
کتاب سرگذشت ندیمه، اثری از مارگارت اتوود هست. خوندن این اثر به کسانی که علاقمند به فمینیسم هستن و دغده هایی از قبیل مسائل اجتماعی زنان و تبعیض های جنسیتی و آزادی های شهروندی دارن، پیشنهاد میشه. همچنین کسانی که دوست دارن در ژانر اجتماعی محتوایی متفاوت و تکون دهنده بخونن، به شدن جذب این کتاب خواهند شد.
این کتاب به خوبی تونسته یکی از کتاب های برجسته در حوزه فمنیسم بشه و مسائل مهمی رو که سالهاست دغدغهی انسان های زیادی هست رو به تصویر بکشه.
ما هممون با چالش های تبعیض جنسیتی، ناعدالتی ها و عدم آزادی شهروندی رو به رو شدیم. و میتونیم به خوبی واژه های قابل لمس این کتاب رو درک کنیم.
این کتاب مربوط به آیندهست، وقتی که دیگه زن ها نمیتونن بارور بشن و قابلیت تولید مثل ندارن!
و طی انقلابی که توسط گروهی ناشناس به پا شده، جامعه ای سیاه به وجود اومده که در کتاب با مهارت خارق العاده ای از نوشتار شرح داده میشه
این کتابِ محبوب، از جهت روایت و پرورشِ چنین فضایی تونسته طبف بزرگی از طرفداران رو برای خودش جلب کنه.
این یک کتاب متفاوت و جسورانهست که بی پروا موضوع های بحث برانگیز رو روایت میکنه.
خلاصه ای از کتاب :
این داستان از زبان یکی از ندیمه ها گفته شده. در حکومت گیلیاد (زمانی که کمتر کسی توانایی بارداری و وضع حمل داشت) بعضی از زنانی که استثنا بودن رو جدا میکردن و در خانواده های حکومتی قرار میدادن تا برای اون ها فرزند بیارن و جلوی انقراض خون سلطنتی رو بگیرن.
این ندیمه ها اسمی از خودشون نداشتن و با تمام حقارتی که به دوش میکشیدن، به نام خانواده هایی که به اونجا فرستاده میشدن، نام گذاری میشدن.
این ندیمه که راوی داستانه اسمش “جون آزبورون” هست. حالا او توی خانواده ای قرار داشت که نام “آف فرد” گرفته بود.
جون تصمیم میگیره در مقابل تمام این تحقیر ها و تحمیل ها سر اطاعت خم نکنه و فرار کنه. اما طی حادثه ای دستگیر میشه و همسر و فرزندش رو ازش جدا میکنن.
اما شخصیت سرکش و جسور و اصلاح طلبِ جون، همچنان در پی اعتراضی در برابر این تحمیل هاست…
قسمتی از متن کتاب :
پیش از این هرگز چنین چیزهایی را باور نداشتم. اتفاقاتی افتاده بود، اما چند هفته بود که بلاتکلیف مانده بودیم. روزنامهها سانسور میشدند. بعضیهایشان بسته شدند.
میگفتند به دلایل امنیتی است. پستهای ایست و بازرسی دایر شدند، و کارتهای شناسایی. همه با این وضع موافق بودند، چون معلوم بود که نمیتوان با اتکای به خود به اندازه کافی محتاط بود. میگفتند انتخابات جدیدی برگزار خواهد شد، اما تدارک و تمهید این کار به مدتی وقت نیاز دارد.
حال نوبت به بخش اصلی میرسد. بیست فرشته که تازه از جبهههای جنگ بازگشته و تازه مدال گرفتهاند، به همراه سرباز افتخاری وارد میشوند و قدم خبردار! آزاد! و حال بیست دختر با روبندههایشان، سر تا پا سفیدپوش، خجولانه پیش میآیند، مادرانشان آرنجهایشان را گرفته و همراهیشان میکنند. این روزها نه پدران، که مادران دخترهای خود را شوهر میدهند و مقدمات ازدواجشان را فراهم میکنند .
رو به وسط محوطه میآیند. ترتیب ازدواجشان داده میشود. سالهاست که این دختران اجازه نداشتهاند حتی یک لحظه با مردی تنها بمانند، اما ما نیز سالهاست که به همین منوال زندگی میکنیم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.