توضیحات محصول:

نشر : نگاه

چشم هایش

بزرگ علوی در کتاب چشم هایش ،جریان عاشقانه ای را رقم می زند و در خلال اون از سیاست هم صحبت میکنه .
این کتاب اولین بار در سال ۱۳۳۱ منتشر شد .در این کتاب ،بزرگ علوی داستان را از زبان ناظم مدرسه و مدیر نمایشگاه تعریف میکنه .این یکی از ویژگی های کتابه که در کنار نثر دور از تکلف و شیوای اون ،علاقه مندان زیادی را به خود جذب کرده .
صحبت از احساسات زنانه و عشق یک زن ،تسلط عمیقی روی جریانات فکری زنانه میطلبه که بزرگ علوی به خوبی از پس اون بر اومده .
اگر شما هم علاقه مند به سبک عاشقانه ای هستین که با جریانات سیاسی دوران رضا شاه در هم آمیخته شده باشه ،خوندن این کتاب بهتون پیشنهاد میشه .
البته نام این کتاب به دیل شهرت و زیبایی داستان بر کمتر کسی پوشیده هست و تقریبا اکثر کسانی که اهل خواندن کتاب هستن با این کتاب آشنایی دارن .
برخی از منتقدان بر این عقیده هستن که این داستان برگرفته از زندگی کمال الملک نقاش معروف هست اما برخی دیگر اعتقاد دارن داستان از حاکی از زندی تقی ارانی هست .بر سر این موضوع هنوز اتفاق نظری نشده .

خلاصه ای از کتاب :

فرنگیس ،زنی که به دلیل ثروت و زیبایی اش زبان زد عام و خاص بوده و چشم تمام مردان رو به خود جذب میکرده ،حالا دلباخته ی کسی شده که حتی کوچکترین توجهی به اون نداره .
استاد ماکان ،نقاش زبردست و چیره دستی که شخصیت دوم این کتاب رو شکل میده ،درواقع همان معشوقه ی فرنگیس هست .
همین بی توجهی های استاد ماکان باعث میشه زن برای جلب توجه او وارد جریناتی بشه که تا قبل از اون از این فضا به دور بوده .تشکیلات سیاسی که زیر نظر استاد ماکان انجام می گرفته و در واقع بر ضد حکومت رضا شاه طراحی شده .اما همچنان با این کار استاد ماکان توجهی به او نمیکنه .
اتفاقات در پی هم رخ میده تا اینکه استاد ماکان توسط پلیس دستگیر میشه .فرنگیس که حاضره برای نجات استاد هر کاری بکنه ،تن به ازدواج اجباری با رئیس شهربانی میده . این ازدواج در واقع مشروط بر نجات استاد از مرگ شکل میگیره .بعد از این ماجرا ،استاد ماکان تبعید میشه و بی خبر از اتفاقات و وجود شخصی به نام فرنگیس به ادامه ی زندگیش میپردازه .
سرانجام تابلوی معروف چشمهایش را به تصویر میکشه .این تابلو در مدرسه ای قرار داره که راوی داستان ناظم آن هست .ناظم به جست و جوی صاحب آن چشم ها میگرده و با فرنگیس آشنا میشه .

قسمتی از متن کتاب :

وقتی او را از تهران تبعید کردند ،مجرد بود .کسی سراغ نداشت که زنی در زندگی او اثری باقی گذاشته باشد .سه سال و خرده ای در کلات به سر برد و آنجا مرد .در یکی دو روز اول روزنامه ها این حادثه ی مهم را اصلا قابل توجه ندانستند .فقط در روزنامه ی رسمی دولتی با دو سطر اشاره به مرگ استاد شد .ناگهان همه اشک تمساح ریختند و از غروب یک ستاره درخشان در افق هنر ایران سخن گفتند .