یادداشت های زیرزمینی
کتاب یادداشت های زیرزمینی به قلم فئودور داستایوفسکی یکی دیگه از آثار مشهور این نویسنده ست که به کسانی پیشنهاد میشه که به رمان های فلسفی و روانشناختی علاقه مندند و آثاری که اونها رو به فکر وادار کنه براشون هیجانانگیزه.
یادداشت های زیرزمینی، یه جورایی اولین رمان اگزیستانسیالیستی این نویسنده محسوب میشه و در بین همه کتاب هایی که تا به الان نوشته، این کتاب از اهمیت خیلی زیادی برخورداره، منتقد های خیلی زیادی این کتاب رو کلیدی برای درک و فهمیدن بقیه کتاب های داستایوفسکی می بینن، نویسنده توی این کتاب راجع به وضعیت انسان ها توی این عصر صحبت کرده.
خلاصه کتاب
.. این داستان از زبان مردی ناشناس روایت میشه که حتی تا آخر کتاب هم قرار نیست برامون شناخته بشه و اسمش رو بفهمیم
دلیلش برای نوشتن این بوده که از زندگی روزمره خسته شده و فاصله گرفته برای همین به نوشتن پناه آورده و چون یک خاطره قدیمی روحش رو خدشه دار کرده بود به این امید که نوشتنش احساسش رو بهتر کنه و بار اون خاطره قدیمی از روی شونه هاش برداشته بشه و خاطره رو از یاد ببره، این دلیلیه که خودش بیان میکنه.
این مرد ناشناخته زیرزمینی ۴۰ سالشه که از قضا کارمند دولت هم بوده ماجراهای زیادی رو پشت سر میگذرونه.
در واقع این کتاب به دو بخش اصلی تقسیم میشه که توی بخش اول یک مونولوگ تلخ رو میخونیم، این مرد کماکان در جستجوی دلیلی برای بودنشه و معنایی برای زندگیش، و حتی گاهی خودآگاهی و تفکر زیاد از اندازه این مرد باعث میشه که خودش رو سرزنش بکنه.
در قسمت دوم داستان از اتفاقاتی که زندگیش رو رقم زده صحبت میکنه این کتاب به اعماق ذهنیتمون رجوع میکنه جایی که آدم مخوف ترین و راز آلود ترین خواسته هاش رو در اونجا قرار میده.
این رمان اولین بار در سال ۱۸۶۴ منتشر شد و تا به الان هم یکی از بهترین آثار اگزیستانسیالیسم شناخته میشه.
این رمان مطابق با اتفاقاتی که توی جامعه الانِ ما داره رخ میده و از تسلط تکنولوژی بر واقعیت گرفته تا صنعت گرایی رو شرح میده..
متن کتاب
آه، اگر میدانستم که از سر تنبلی است که کاری انجام نمیدهم باز هم به خود احترام میگذاشتم زیرا حداقل قادر بودم که تنبل باشم، یعنی حداقل صفت و خاصیت مثبتی در من وجود داشت که میتوانستم به آن باور داشته باشم. آنگاه سوال میکردند: او چگونه انسانی است؟ و جواب میدادند: یک آدم تنبل و بیکار. میدانید شنیدن این جمله تا چه حد خوشایند بود! این نشان میداد که قابل تعریف هستم. یعنی مردم حرفی دارند که درباره من بگویند، واژه تنبل هم نامی است، میتواند شغلی باشد یا صفتی برای یک فرد. باور کنید همینطور است. در اینصورت نیز یکی از اعضای بهترین باشگاهها میشدم شغلی داشتم و برای خود ارزش قائل بودم. آقایی را میشناختم که در تمام عمر به این افتخار میکرد که طعم انواع شرابها را میشناسد و این را از امتیازات خود میدانست و هرگز به توانائیهایش شک نداشت. او از دنیا رفت، اما با آرامش و با وجدانی آسوده و پیروز، حق هم داشت. من هم باید برای خود شغلی انتخاب کنم، باید یک آدم بیکاره و پرحرف باشم، نه یک آدم معمولی، مثلاً مردی که خوبیها و زیباییها را میشناسد..
چطور است؟ خوشتان آمد؟ مدتها است که در چنین رؤیایی به سر میبرم. اندیشه خوبیها و زیباییها چهل سال تمام است که بر روی دوشم سنگینی میکند. بله، الان چهل سال دارم و شرایط فرق میکند. باید برای خود کاری پیدا کنم و با آن سرگرم شوم، خلاصه اینکه به سلامتی همه خوبیها و زیباییها بنوشم. باید از هر فرصتی استفاده کنم، قطره اشکی در پیالهام بریزم و به افتخار خوبیها و سلامتیها بنوشم. هر چیز زشت و پلیدی را به خوبی و زیبایی تبدیل کنم و در جستجوی خوبی و زیبایی باشم. باید مثل یک اسفنج اشک بریزم و با دیدن هر تابلوی نقاشی به سلامتی آن هنرمند بنوشم چون شیفته خوبیها و زیباییها هستم. با خواندن هر نوشتهای فوراً به سلامتی نویسندهاش بنوشم چون عاشق خوبیها و زیباییها هستم…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.