توضیحات محصول:

نویسنده : لیز بوربو

مترجم : مطهره حیدری

نشر : نون

یکدیگر را همان طور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم

کتاب یکدیگر را همان طور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم، که توسط لیز بوربو به رشته تحریر در اومده؛ مناسب برای کسانیه که دلشون میخواد کیفیت زندگی درونی‌ خودشون رو بهتر کنن و با پیرامون رابطه عمیق تر و بهتری داشته باشن.

وقتی که دنیای درونی ما دستخوش تغییر بشه و کیفیت اون بالا بره، ناخودآگاه دنیای بیرون هم دگرگون میشه.

بوربو بیشتر از ۲۵ ساله که با برگزاری کارگاه ها و کلاس های مختلف در زمینه توسعه فردی و خودیاری، به آدم ها کمک میکنه تا از زندگی بهتری برخوردار باشن.

در این کتاب هم تجربیات خودش و برخوردی که با آدم های مختلف به واسطه شغلش داشته برای ما بیان میکنه. او تلاش کرده تا به افراد برای رسیدن به آرامش درونی شون کمک کنه.

خلاصه ای از کتاب :

کتاب یکدیگر را همانطور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم به ما کمک میکنه تا تفاوت تسلیم شدن در برابر یک موضوع و پذیرش یا درک اون موضوع رو بفهمیم و عشق حقیقی رو توی زندگیمون پیدا کنیم.

مشکلات تا زمانی در زندگی ما ادامه پیدا میکنن که ما به پذیرش و آرامش درونی نرسیم. درواقع تا زمانی که نگاه یک فرد تغییر نکنه، دنیای بیرون و پیرامونش هم تغییر نمیکنه! چون چیزی که در تمامی اتفاق های زندگی ما ثابت و مشترکه؛ خود “ما” هست.

ما برای اینکه به زندگی بهتر و با کیفیت تری برسیم؛ باید دست از سرزنش کردن دیگران و خودمون برداریم و به ندای درونیمون گوش کنیم.

مفهومی که ما رو در رسیدن به یک عشق واقعی و عمیق راهنمایی میکنه، پذیرش هست. شاید ساده به نظر برسه اما کمک گرفتن از اون توی زندگیمون اونقدر ها هم که فکرش رو می کنیم راحت نیست.

این نویسنده میگه حتی من هم که سال هاست این موضوع رو تدریس می‌کنم گاهی پیش اومده که این روش شگفت انگیز و کاربردی رو که همه چیز رو تغییر میده فراموش کنم و ازش پیروی نکنم. او با سفر های مختلفی که به منظور برگزاری کارگاه ها و کلاس هاش به کشورهای مختلف داشته، تونسته به این نتیجه برسه که آدمیزاد فارغ از فرهنگ و یا حتی سن و سال و شغل و نژاد، همواره در تکاپوی کشف نیروی عشق در زندگی هست و همیشه در حال تلاشه تا کیفیت زندگی درونی خودش رو ارتقا بده.

به همین خاطر بوربو تصمیم گرفته تا این کتاب که معنای پذیرش رو برامون واضح میکنه، به نگارش در بیاره. برای اینکه این کتاب رو سریعتر و عمیق تر درک کنیم؛ این مفاهیم رو با خانواده هایی پیش میبره که هر کدوم از اعضای این خانواده ها مشکلات متفاوتی رو در زندگیشون تجربه کردن.

داستان و شخصیت های این خانواده تخیلی و غیر واقعی بوده و برای پیش بردن داستان این کتاب به وجود اومدن. اما در عین حال همۀ مثال های زده شده در کتاب، برگرفته از تعداد زیادی تجربیات آدم هاییه که لیز بوربو در ۲۵ سال کسب تجربه و تدریسش به بشر، فهمیده و به دست آورده.

قسمتی از متن کتاب :

«خب آنا و ماریو خیلی خوشحالم که هر دو شما را دوباره می‌بینم. هفته‌ی گذشته را به خوبی سپری کردید؟ آیا در ادامه‌ی صحبت‌های هفته‌ی پیش تغییراتی در رابطه تان ایجاد شد؟»

آنا جواب داد: «بله، خیلی پیش آمد که متوجه شدیم که وقتی یکی از ما دو نفر احساسی را تجربه می‌کنیم، بیشتر به این دلیل است که از دیگری انتظاراتی داریم. هر بار که چنین موقعیتی پیش می‌آمد، ما به هم نگاه می‌کردیم و بلند می‌گفتیم: “توقع” و بعد هر دو از خنده غش می‌کردیم. به هر حال، برای ما همین کار هم پیشرفت خوبی به حساب می‌آمد! ولی لیز به من بگو، چرا تا این حد ما از هم انتظار داریم؟ آیا در رابطه‌ های زوج‌ های دیگر هم اوضاع به همین شکل است؟»

«به نظرم باید این پرسش را نادیده بگیرید! من به شما پیشنهاد می‌کنم که دوباره معنی عشق بی قید و شرط را بخوانید. ببینید می‌توانید جواب این سؤال را پیدا کنید یا نه؟»

در ادامه، من به آن‌ها فرصت دادم که متن را دوباره مطالعه کنند. اول ماریو به جواب رسید.

«خب، من جمله مربوط به انتظارها و خواسته‌ها را پیدا کردم: به یاد داشته باشید که زمانی یک تقاضا و انتظار درست است که توافقی روشن و مشخص بین هر دو نفر باشد. خب، درست است بین ما دو نفر انتظارها به صراحت تعریف نشده است. آنا یادت می‌آید وقتی من از تو انتقاد کردم که چرا پیراهنم را اتو نکرده ای، تو با فریاد به من جواب دادی که من خدمتکار تو نیستم و بعد با تحکم گفتی که خودت باید پیراهنت را اتو بکنی!»

«و البته ماریو نیم ساعت بعد متوجه شد که از من توقع داشته و حتی برای این رفتارش از من عذرخواهی کرد. من خیلی خوشحال شدم که او توانست این مسئله را درک کند.»

آنا این جمله را در حالی گفت که عاشقانه به ماریو نگاه می‌کرد.

«درواقع، من به او هیچ قولی نداده بودم که حتماً برای روز چهارشنبه پیراهنش اتو کشیده و آماده است. هرچند معمولاً اتوکاری‌ها را من انجام می‌دهم، ولی فقط یکبار در هفته همه را باهم انجام می‌دهم تا دیوانه نشوم.»