توضیحات محصول:

نویسنده : جین وبستر

مترجم : ثمین نبی پور

نشر : افق

دشمن عزیز

کتاب دشمن عزیز، اثر جین وبستر (بانوی رمان نویس آمریکایی) که سه سال پس از موفقیت بی نظیرش در انتشار رمان “بابا لنگ دراز” اقدام به نوشتن ادامه ماجرا کرد و رمان دشمن عزیز رو خلق کرد. این رمان به اندازه دیگر کتاب های او به شهرت چشم گیری رسید.

این کتاب در ژانر عاشقانه های کلاسیک و در ادامه ماجرای مشهور بابا لنگ دراز نوشته شده. در این داستان، شخصیت اصلی (جودی ابوت) قصد داره کارهای مهمی انجام بده.
کتابی با قلم شیرین و دلچسب که ما رو همراه با جودی در مسیر زندگی پیش می بره و همچنان شاهد اتفاقات جالب و غیر منتظره ای در طول داستان هستیم.

این رمان جذاب، به خوبی نشان داده که چطور یک دختر ساده دل میتونه به زنی مستقل و قدرتمند تبدیل بشه. همه ما این موقعیت و شرایط رو تجربه کردیم فقط به نیروی نیاز داریم تا به ما یادآور بشه که؛ قادریم از سختی های زندگی عبور کنیم و دریای آرام و زیبای زندگی خودمون رو بسازیم و مثل سالی تبدیل به یک آدم توانا بشیم.

به دوست داران کتاب خوانی توصیه می کنیم؛ خوندن این کتاب جذاب و روان رو از دست ندید.

[اگر انسان بخواهد مفید واقع شود، نباید چشم هایش جز خوبی چیزی را در دنیا ببیند]

خلاصه ای از کتاب :

کتاب دشمن عزیز، نخستین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شد. به نوعی این روایت، قسمت دوم از داستان بابا لنگ دراز محسوب میشه.
جودی ابوت پس از ازدواجش با جرویس پندلتون، دوست صمیمی اش سالی مک براید رو به سرپرستی نوانخانه انتخاب میکنه و حالا سالی کارهایی رو که انجام داده در قالب نامه به جودی گزارش میده.

رابطۀ سالی و پزشک نوانخانه که اون رو “دشمن عزیز” نامیده توام با لجبازیه. اما رفته رفته اعترافات دلپذیر سالی درباره ی ابن مرد از لابه لای نوشته هاش نمایان میشه.
سالی، در دورانی که مسئولیت سرپرستی کودکان رو بر عهده داره با تمام حس مادرانه و عاشقانه با بچه ها رفتار می کرد و گویی مثل بچه های یتیم خانه، سالی هم شکوفا و پر از نشاط میشد. همه ی اینها سالی رو تبدیل به آدمی قوی تر از قبل میکنه.
در سیر کتاب، مثل اینه که خودت تمامی اتفاقات رو تجربه میکنی؛ گاه گریه و گاه خنده به سراغ شما میاد. سطر به سطر این کتاب با نامه ها و جواب های بسیار دلنشینی نگاشته شده.
این کتاب با سبک طنزگونه و داستان پردازی عالی، از بهترین رمان های عاشقانه کلاسیک به شمار میره.

در تمام طول کتاب، با انتخاب سالی به عنوان سرپرست بچه ها و نامه های جودی و سالی زندگی ای رقم می خوره که از هیجان بالایی برخورداره.

[با کتاب ها می توان زندگی کرد و زندگی آموخت.]

قسمتی از متن کتاب :

جودی جان: دکتر رابین مک ری امروز عصر به اینجا سر زد تا با رئیس جدید نوانخانه بیشتر آشنا شود. لطفا وقتی که برای دیدار بعدی به نیویورک آمد او را به شام دعوت کن تا خودت با چشمان خودت ببینی شوهرت چه دسته گلی به آب داده است.
آقای جرویس وقتی می خواست بقبولاند که مزایای رئیس شدن من مراوده ی روزانه با مرد خوش برخورد و عالم و جذابی چون دکتر مک ری است، اشتباه می کرد.
او بلند قد و لاغر با موهایی جو گندمی و چشمانی سرد و خاکستری است. در مدت یک ساعت که با من بود (و من خیلی شاد بودم) حتی سایه ی لبخندی کوچک هم لبانش را روشن نکرد. آیا سایه می تواند روشنی بدهد؟ احتمالا می تواند، اما به هرحال این مرد را چه می شود؟ نکند جرمی سنگین مرتکب شده یا کم حرفی اش ناشی از طبیعت اسکاتلندی اوست؟ او به اندازه ی یک سنگ قبر قابل معاشرت است.
از قضا آقای دکتر، همان قدر از من خوشش می آید که من از او. او فکر می کند که من سبک و بی منطق هستم و مرا برای این مقام نالایق می داند. مطمئنم تا الان از طرف او نامه ای به آقای جرویس رسیده که فورا مرا اخراج کند.
ما حتی در حین گفت و گو نتوانستیم باهم کنار بیاییم. او به طور گسترده و با لحنی فیلسوفانه از مضرات زندگی پرورشگاهی کودکان بی سرپرست سخن می گفت و من با بی خیالی از آرایش تازه مو که بین دختران رواج یافته و زیاد هم قشنگ نیست، تاسف می خوردم.