توضیحات محصول:

نویسنده : الکساندر دوما (پسر)

مترجم : محمود گودرزی

نشر : افق

مادام کاملیا

کتاب مادام کاملیا، با نویسندگی الکساندر دوما که بعد از نشر از استقبال خوبی برخوردار شد و مناسب برای افرادیه که به رمان های عاشقانه و درام علاقه مندند.

کتاب مادام کاملیا یک عشق پرکشش اما نافرجام ر و بین یه مرد که از طبقه بالای جامعه ست و زنی که عیاشه، روایت میکنه و ما رو در تمام جملات این داستان شگفت زده میکنه.

خلاصه کتاب

آرمند دوال یک مرد جوون و اصیله که عاشق زنی زیبارو به اسم مارگریت گوتیه میشه ولی عشقشون تلخ و نافرجام رقم میخوره

از اونجایی که ماگریت یه زن ولخرجه و سرکشی و عیاشیش زبون زد مردم شهره، اما هیچ کدوم از اینا باعث نمیشه که آرمند دیگه عاشق این زن نباشه و از این حسش پشیمون بشه.

آرمند یه جوون مرفهه که توی یک نگاه عاشق و دلباخته این زن پر دردسر شده و این شروعیه برای جنگ بین حسادت و پول و مرگ و عشق و مسر بودن آرمند روی عشقش.

مارگریت اولش تصمیم گرفت که برای حس خالصانه آرمند هم که شده از کارهای گذشته ش دست برداره و با آرمند به یه خونه کوچیک که دور از شلوغی شهره بره و زندگیشون رو با عشق و آرامش شروع کنن.

اما پدر آرمند به شدت با این موضوع مخالفت کرد و پیش مارگریت رفت و ازش خواست که این عشق رو تموم کنه چون پدر آرمند صلاح و خوشبختی پسرش رو در نبود مارگریت میدید.

بعد از اینکه مارگریت و پدر آرمند همدیگر رو دیدن و صحبتی که بینشون اتفاق افتاد مارگریت حتی بدون اینکه به آرمند خبر بده از خونه فرار کرد و ناپدید شد..

ما در این کتاب همراه و همدم لحظات تلخ و شیرین زندگی مارگریت و آرمند و قصه عشق پرتنش و پر نیازشونیم !

متن کتاب

آرمند که از شرح این فاجعه طولانى زندگانى خود که غالبا با گریه قطع مى‌شد، دچار خستگى و فرسودگى شده بود، پس از آنکه نوشته‌هاى مارگریت را به من سپرد، دو دستش را روى پیشانى خود قرار داد و چشمانش را بر هم گذاشت براى آنکه یا سر به جیب فکرت فرو مى‌برد یا سعى مى‌کرد که به خواب رود. اینک متن یادداشت‌هاى پریشان مارگریت را بدون آنکه کلمه‌اى بر آن‌ها بیفزایم در اینجا نقل مى‌کنم.

امروز پانزدهم ماه دسامبر است. سه چهار روز است که سخت بیمارم. از صبح بستر را ترک نگفته‌ام: هوا تیره و تار بوده و قلب مرا حزن و الم بى‌پایانى در تنگناى سینه سخت مى‌فشارد. آرمان، هیچکس در کنار من دیده نمى‌شود و تمام فکر و خیالم متوجه تست. اما تو، در ساعتى که این سطور را برصفحه کاغذ مى‌نگارم کجا هستى؟ دور از پاریس و به من گفته‌اند که به نقاط بسیار دورى مسافرت کرده‌اى و شاید تا کنون مارگریت را فراموش کرده باشى؛ ولى از این‌ها بگذریم، تنها آرزوى من خوشبختى تست و یقین بدان دقایق خوشى و سعادت من فقط آن زمانى بودند که با تو گذرانده‌ام.

چون نتوانستم در برابر تمایل قلبى خود ایستادگى به خرج دهم، لذا درصدد نوشتن این سطور برآمدم تا در آن علت رفتار خویش را با تو شرح دهم. لیکن نامه‌اى که بوسیله دخترى به رشته تحریر کشیده شده باشد، یقینا دروغى پنداشته خواهد شد، به خصوص که مرگ هم بدان شکل مقدسى نداده باشد. این نامه در حقیقت متضمن اعترافات من است و لذا در آن کلمه‌اى خلاف واقع جاى نداده‌ام..