یک روز به اسمان خواهم رفت :
آرین انترادا کلی یک نویسنده نمونه است که با ظرافت خاصی کتاب یک روز به اسمان خواهم رفت را نوشته . کترجم این کتاب نیلوفر امن زاده است .این کتاب توجه خاصی به قدرت تخیل انسان ها دارد و راجع یه سه خواهرو برادر است که هنجار های درونی و فکری انهارا روایت میکند.
افتخارات و جوایز کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت:
– نامزد مدال نیوبری (۲۰۲۱)
– بهترین کتاب داستانی کتابخانه عمومی شیکاگو
– نامزد جایزه گودریدز برای کلاس متوسطه و کودکان (۲۰۲۰)
– کتاب منتخب نیویورک تایمز در بخش کودک
این کتاب برای نوجوانانی که به داستان های تخیلی علاقه مند هستند توصیه میشود .
شما میتونید برای تهیه رمان یک روز به اسمان خواهم رفت ، به سایت https://adineh.market/ مراجعه کنید.
خلاصه ای از کتاب :
تصورات ذهن ما زندگی ساز است . انهم اگر قدرت تخیلات قوی داشته باشیم ، «فیچ»، «کش» و «برد» سه خواهر و برادرند که به ترتیب با داستان های انها اشنا میشویم .
هر کدام مشکلات درونی خودشان را دارند مثلا فیچ هر روز با دستگاههای بازی، مشغول به بازی میشود و با حجمی از احساس خشم روبهرو میشود که مشکلاتی را برای ارتباط با
همکلاسیهایش ایجاد میکند. کش، عاشق بستکبال است و بهتازگی مچ دستش آسیب دیده و شکسته است. جدیدا نسبت به بسکتبال احساس بیانگیزگی دارد! و در نهایت برد،
آرزو دارد که بهعنوان اولین فرمانده زن فضاپیما در ناسا فعالیت کند؛ بااینهمه گاهی آرزوی خودش را دستنیافتنی میداند.
قسمتی از متن کتاب :
بِرد دنبال چیزی میگشت تا قطعاتش را از هم باز کند که روی قفسهی بالایی کمدش یک جعبهی موسیقی قدیمی پیدا کرد. هدیهای برای تولد نهسالگیاش بود.
مادرش جعبه را آهسته روی پاهایش گذاشته و گفته بود: «میبینی؟ کوک رو میچرخونی، آهنگ میزنه. هروقت ناراحت بودی، میتونی توی این نُتها غرق بشی.»
یک هفته بعد، وقتی یکی از جروبحثهای پدر و مادرش شدید و شدیدتر شد تا جایی که فریادهایشان از تکتک دیوارهای خانه منعکس میشد، بِرد کوک را آنقدر چرخاند که
انگشتهایش درد گرفت. ولی صدای موسیقی برای غلبه بر صدای پدر و مادرش کافی نبود. جعبه حالا تکه تکه روی میزش بود، کنار شماتیک نیمهکارهاش. بِرد میخواست کار را تمام
کند. میخواست تکتک اجزا را بشناسد و کاربردشان را یاد بگیرد. ولی اتفاق صبح مدام توی ذهنش تکرار میشد.
تو یهکم… سادهای.
این جمله به اندازهی کافی بد بود، ولی جملههای بعدیاش خیلی بدتر بودند. حالا همانطور که بیحرکت پشت میزش نشسته بود، جملهها دورش میچرخیدند. صدای موسیقی
نامفهوم فیچ از دیوار عبور میکرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.