نویسنده : جف رادکی
مترجم : حامد شاهمرادی
نشر : پرتقال
اینجا سیاره ی ما نیست
کتاب اینجا سیاره ی ما نیست، نوشتهی جف رادکی، به نوجوانانی که داستان های تخیلی و فانتزی دوست دارن پیشنهاد میشه.
این کتاب داستان خانواده مریخی رو به تصویر میکشه که تصمیم میگیرن برای یک زندگی بهتر و راحت تر و با آرامش تر به یک سیاره دیگه مهاجرت کنن. اما هنوز از معضلات و گرفتاری هایی که با شروع یه زندگی جدید، توی یه مکان جدید همراهه، چیزی نمی دونن. این اثر به عنوان بهترین کتاب سال از دیدگاه kirkus review انتخاب شده و یک ماجرای علمی تخیلی عجیب غریب با چاشنی کنایه آمیز سیاسی هست.
خلاصه ای از کتاب :
مریخ نابود شده و دیگه جایی برای موندن و زندگی کردن نیست. خانواده ی “لن” که توی ایستگاهی فضایی در مریخ زندگی می کنن، با نابود شدنش تصمیم می گیرن که اونها هم مثل باقی آدم ها به سیاره های دیگه کوچ کنن. چراکه دیگه زندگی توی مریخ قابل تحمل نیست و راهی بجز این ندارن.
در این زمان خانواده “چوم” که توی سیاره ی دیگه ای زندگی میکنن؛ بعد از وقوع این اتفاق، خانواده “لن” رو به سیاره ی خودشون دعوت می کنن. از قضا ۲۰ سال زمان میبره تا خانواده “لن” پیش خانواده ی “چوم” برسن و بعد از این مدت خانواده ی “چوم” دیگه تمایلی به اومدن خانواده ی “لن” پیش اون ها ندارن..
خانواده “چوم” و هم سیاره ای هاشون به “ژوری” معروفن. ژوری ها بدنی خیلی بزرگ مثل پشه های غول پیکر دارن و از هوش خیلی زیادی برخوردارن. اما زندگی کردن و کنار اومدن با این موجودات خیلی سخته.. چون اونها حتی از خندیدن و شوخی کردن یا سطحی ترین موارد زندگی هم خوششون نمیاد!
با این حال، لن و خانوادش نهایت سعیشون رو میکنن تا بتونن خانواده “چوم” رو متقاعد کنن که نظرشون تغییر کنه و اجازه بدن اونا پیششون زندگی کنن.
فهرست کتاب شامل :
- شایعهی حشره های غولپیکر
- دعوت
- مهم نیست، فقط برو!
- به چوم خوش آمدید!
- بیشوخی، لطفاً از اینجا بروید!
- خانهای برای مارشمالو های گندهبک!
- مهمانی شام فضایی
- چه کسی میخواهد بچهی تازهوارد را بخورد؟
- زورگیری در غذاخوری
- حملهی دزدان صفحه نمایش
- اخبار، هواشناسی و نفرت
- بوی مرموز پیراشکی
- هی! میخواهی یک کارتون بخری؟
- غذا در برابر فکر
- گاهی تاریخ زیبا نیست
- بوی شیرین کمدی بزن بکوب
- یک زمین خوردن طولانی
- پیامهای قاتی پاتی
- دریچهای در کف اتاق
- همه موافقند (البته بهجز وقتیکه موافق نیستند)
- سرتان را بیاورید بالا
- دردسری که نمیتوانی از آن خلاص شوی
- شاید اوضاع خراب شود!
- یک نقشهی عالی، به جز آن قسمت افتضاحش
- آیا صداهای گوشنواز میتواند جمعیتی وحشی را آرام کند؟
- مردن روی صحنهی نمایش
- رونوشت برنامه شبکه پنج تلویزیون چوم روز صد و شصت و دوم پاوا (پس از ورود انسانها)
دربارهی نویسنده
قسمتی از متن کتاب :
جییییییز
محکم کوبیده شده بودم به پایهی صندلی و بیحرکت دراز کشیده بودم کف ماشین. یک جایی حصار روشن بود و صدایش میآمد.
کرکرهی پنجره هنوز پایین بود. چراغ وضعیت اضطراری روشن بود و تمام فضای داخلی ماشین به طرز بیمارگونهای به رنگ سبز درآمده بود.
حال جمعیت دوباره خراب شده بود. بیرون از ماشین داشتند جیغ میزدند.
داخل ماشین بوی بنزین میآمد.
روی یک زانو بلند شدم. همه جایم درد میکرد..
روی زمین خون ریخته بود. انگاری همهاش مال زخمهای من نبود..
پاهای ایلا از صندلی عقبی بیرون زده بود. خزیدم سمتش؛ «ایلا؟
ایلا سرش را بالا گرفت و شکاف باز بی ریختی از شقیقه تا موی پیشانیاش نمایان شد. چشمهایش فقط به اندازهای که بتواند من را ببیند، باز بودند.
«وایییی» چشمهایش را بست و دوباره ولو شد کف زمین.
جیییز! جیییز
صدای جیغها بلندتر و صدای روشن و خاموش شدن حصار بیشتر میشد. انبوه ژوریها حمله را از سر گرفته بودند..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.