توضیحات محصول:

نشر : پرتقال

اخرین خنده دوتا خفن :

کتاب دوتا خفن به قلم  مک بارنت و جوری جان که با همکاری یکدیگر توانسته‌اند خنده‌دارترین داستان از شیطنت‌های دو نوجوان را بنویسند.

مک بارنت و جوری جان دو نویسنده‌ی موفق هستند که هر کدام به تنهایی کتاب‌های بسیاری برای نوجوانان نوشته اند ، کتاب دوتا خفن

ماجرای دو پسر را تعریف میکند ، انها تمام تلاششان برای این که باحال و شوخ به نظر بیایند . این کتاب یکی از پر فروش ترین اثار نیویورک

تایمز بوده است .

ما این کتاب را به تمامی کودکان ۷ تا ۱۲ سال و کسانی که به داستان‌های طنز علاقه‌ دارند توصیه میکنیم.

 

خلاصه ای از کتاب :

مایلز و نیز تبدیل شده اند به دو حقه بازان بزرگ مدرسه یاونی ولی و حالا شوق به پایان رساندن سال اخر از یک دوره تحصیلی را دارند و با شروع سالتصمیم میگیرند بهترین شوخی عمرشان

را در این سال انجام بدهند . انها برنامه ریزی خیلی دقیق و البته سختی را انجام میدهند و حتی نمیتوانند به راحتی برنامه را پیش ببرند .

خب این موضوع طبیعی است چون جاش دشمن قسم حورده انها هست و میخواهد میلز و نیلز را نابود کند ، برنامه ریزی مایلز و نیلز هم موقعیت خوبی برای این کار است  . جاش هیچ هدف

دیگری جز نابود کردن زندگی ان دو بچه بازیگوش  ندارد . مایلز و نیلز همانطور که پروژه خنده دار خود را پیش میبرند باید تمام تلاششان را بکنند که که جاش برنامه انها را رو نکند…

 

قسمتی از متن کتاب :

مایلز چیز زیادی درباره‌ی رنگ احشام یا خود احشام نمی‌دونست، چون کنار گاوها بزرگ نشده بود. چندین هزار کیلومتر دورتر، توی یه آپارتمان صورتی کنار دریا بزرگ شده بود. دو سال پیش، مایلز و مامانش به یاونی ولی اومده بودن و با این که فقط دو سال گذشته بود، مایلز حس می‌کرد هر اتفاقی که توی اون شهر کنار دریا افتاده، برای یکی دیگه افتاده. حس می‌کرد زندگی واقعی‌ش اتفاق‌هایی بودن که از اون موقع به بعد افتادن.

مایلز حس می‌کرد قصه‌ش تازه از موقعی که نایلز اسپارکس رو دیده شروع شده؛ حسی که وقتی با بهترین دوستتون آشنا می‌شین، معمولا بهتون دست می‌ده. نایلز، که خودش عینک آفتابی زده بود، گفت: «فکر می‌کردم قراره عینک آفتابی بزنیم.»

مایلز گفت: «آها. آره.» عینک آفتابی ش رو از توی پالتوش درآورد و زد به چشمش.

پرسید: «چرا عینک آفتابی زدیم؟»

نایلز شونه هاش رو انداخت بالا. «پالتوی بزرگ. عینک آفتابی. به نظرم تیپ باحالی می‌اومد.»