نشر : پرتقال
مدرسه جاسوسی : گروگان گیری
رمان مدرسه جاسوسی نوشته استوارت گیبز بسیار رمان هیجان انگیزی ، که راجب پسری دست و پا چلفتی ، منتخب از طرف اژانس اطلاعاتی امریکا برای جاسوسی هست .
داستانی که اصلا قابل پیشبینی نیست ، توعمان با طنز و ماجرا جویی قوی . مجموعه هفت جلدی مدرسه جاسوسی یکی از پر فروش ترین های نیویورک تایمز در بخش کودک و نو جوان بوده .
این رمان راجب پسری به اسم بن هست که با ورودش به مدرسه جاسوسی ماجراهای مهیجی رو رقم میزنه …
نوجوانان و افراد علاقه مند به رمان های هیجان انگیز و معمایی از خوندن این کتاب بسیار لذت خواهند برد .
افتخارات و جوایز :
نامزد جایزه ادگار در سال 2013
– از پرفروشترینهای نیویورک تایمز
شما میتونید برای تهیه سایر جلد های شکارچیان مجازی به سایت https://adineh.market/ مراجعه کنید.
خلاصه ای از کتاب :
.داستانی که میخوانید راجب پسری به اسم بن است نابغه 12 ساله در درس ریاضی…او هیچ گاه هیچ کاری در هیچ جای دنیا جز درس خواندن انجام نداده بود ، ناگهان اتفاقی افتاد که هرگز انتظارش را
نداشت ؛ اژانس اطلاعاتی امریکا او را برای جاسوسی در یک مدرسه انتخاب میکند . در واقع او قرار است به بزرگ ترین گروه جاسوسی ملحق بشه و به عنوان یکی از ابر جاسوس های اینده معرفی
شود . بن در سرای های خیلی مختلف و سختی قرار میگیرد و با دست و پا چلفتی بودن خودش هم سرو کله میزند که این یعنی او به علت نابغه بودنش انتخاب نشده …
در واقع بن یک طعمه است …
قسمتی از متن کتاب :
کایران مورفی پیچیدگیهای مأمور مخفی شدن را که گاه چند سال طول میکشید، آموزش میداد. کلاسش بسیار پیشرفته بود و فقط دانشآموزان سال ششمی در آن شرکت میکردند. در مواردی
نادر کلاس پنجمیهای بسیار باهوش هم توانسته بودند سر کلاسش حاضر شوند. پروفسور مورفی یکی از کار درستترین مأمورهای مخفی سیا بود. دامنهی وسیع انجام وظایفش کاملاً محرمانه بود،
گرچه میگفتند یک بار آنقدر خودش را خوب در نقش مأمور وفادار یک شبکهی تروریستی جا زده بود که رهبر تروریستها از او خواسته بود در مراسم عروسیاش ساقدوشش باشد.
هارلان کِلی ظاهر مبدل یاد میداد. فکر کنم فقط یک یا دو بار او را دیده بودم، گرچه مطمئن نبودم. کسی دقیقاً نمیدانست چند بار هارلان را دیده است، چون عادت داشت هر روز با ظاهر متفاوتی در
مدرسه ظاهر شود. همیشه هم مرد نبود. مورِی ادعا میکرد جناب مدیر یک بار حدود نیم ساعت با یک پروفسور مهمان زن خوش و بش کرده و بعد متوجه شده بود که هارلان است. لیدیا گرینوالد-
اسمیت عملیات ضدجاسوسی درس میداد. مربی خوبی بود، ولی بقیه فقط همین را دربارهاش میدانستند. سر کلاس همیشه جدی بود و زندگیاش در بیرون مدرسه را تا حد ممکن خصوصی نگه
میداشت. به گفتهی دوستانم، حتی کپک شناختهشدهتر از او بود. فقط اسم آخر فهرست واقعاً متعجبم کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.