نشر : پرتقال
مدرسه جاسوسی 7: سرقت از موزه ی بریتانیا
در کتاب سرقت از موزه بریتانیا نوشته استوارد گیبز داستان پر هیجان بن را دنبال میکنیم ؛ بن به همراه دوستانش نقشه ای کشیدند که بتوانند قدرتمندان گروه اسپایدر را در دام خودشان بیندازند
اما تنها یک سرنخ دارند ، ان هم یک کلید است .
داستانی که اصلا قابل پیشبینی نیست ، توعمان با طنز و ماجرا جویی قوی . مجموعه هفت جلدی مدرسه جاسوسی یکی از پر فروش ترین های نیویورک تایمز در بخش کودک و نو جوان بوده .
نوجوانان و افراد علاقه مند به رمان های هیجان انگیز و معمایی از خوندن این کتاب بسیار لذت خواهند برد .
شما میتونید برای تهیه سایر جلد های شکارچیان مجازی به سایت https://adineh.market/ مراجعه کنید.
خلاصه ای از کتاب :
در این ماجرای جدید بن و دوستانش برای دستگیری رئیس و قدرتمندان سازمان اسپایدر به مکزیک سفر میکنند . انها ماموریت خیلی سختی پیش رو دارند و اصلا راحت نیست به این دلیل است که هم
باید با افراد خیلی شرور مبارزه کنند و هم تلاش کنند که هویتشان مخفی بماند .
بن و دوستانش تنها یک سر نخ دارند انهم یک کلید است که هیچکس هیچ اطلاعی ندارد که این کلید برای کجاست و یا به چه کسی تعلق دارد .
قسمتی از متن کتاب :
البته وقتی وارد مدرسهی جاسوسی شدم، استعدادش را داشتم؛ چون سالها فرار از دست قلدرها و عوضیها و اراذلواوباش مدرسهی راهنماییام این مهارت را در من تقویت کرده بود. ولی حالا که
یک سال (هم سر کلاس و هم توی مأموریتهایم) با حملههای ناگهانی و شبیخون و کمین برخورد داشتم، استاد این کار شده بودم که بهمحض دیدن اولین نشانهی دردسر فلنگ را ببندم. اگر پناه گرفتن
جزء مسابقات ورزشی المپیک بود، من یکی از مدّعیان جدی مدال طلا میشدم.
بهمحض اینکه نیروهای دشمن سر پیچ پیدایشان شد، دُمم را روی کولم گذاشتم و زدم به چاک. وقتی شروع به تیراندازی کردند، داشتم شیرجه میزدم پشت پیچ راهرو. خوشبختانه جاسوسهای
همکارم هم داشتند همین کار را میکردند، حتی مورِی که واکنشهایش عین تنبلی بود که به کما رفته. بههرحال حس بقای شخصی که تا حد زیادی در او هم بود، باعث شد پابهپای من فرار کند.
فرارمان فقط از روی بزدلی نبود. یکی از اولین چیزهایی که در مدرسهی جاسوسی یاد گرفته بودیم، قانون اول بقای شخصی پریبیل بود: بهترین راه برای در امان ماندن از تیر خوردن این است که در
مسیر گلوله نباشی. اینکه سر جایت بمانی، اسلحه بکشی و شلیک کنی جذاب به نظر میرسید، ولی معمولاً باعث میشد در همان نقطهای بمانی که آدمبدها به سمتش نشانه رفته بودند. تازه،
بیشترِ ما اصلاً اسلحهای نداشتیم که دربیاوریم و شلیک کنیم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.