خوب های بد ، بد های خوب ۲:
مجموعه خوب های بد ، بد های خوب که یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز محسوب میشه و همچنان در شش قاره و به ۲۸ زبان ترجمه شده و در سالهای آینده شرکت نتفلیکس اقتباس سینمایی خوبهای بد، بدهای خوب رو میسازه. داستانهای سومان چینانی پر از جادو، دوستی و… هست و سرنوشت دختران و پسران شجاع و باهوشی را روایت میکنه که مجبورن درجبههی خیر و شر در مقابل ایستادگی کنن .
جلد دوم این رمان زندگی دو دختر به اسم سوفی و آگاتا رو روایت میکنه . زمانی که این دو دختر از جنگ برگشتن
نویسنده این داستان سومان چینانی هست و داستان های او بیشتر دوستی ، جلدو و… نوشته شده .
ژانر این کتاب فانتزی و تخیلی هست و به نوجوانانی که به داستان های فانتزی علاقه مند هستن توصیه میشه .
شما میتونید برای تهیه سایر جلد های قصه های همیشگی به https://adineh.market/ مراجعه کنید.
خلاصه ای از کتاب :
برگشت اگاتا و سوفی با استقبال پر شور روستاییان گاوالدون مواجه میشه ، اگاتا نارضایتی خودش رو از بابت این شهرت مخفی میکینه و فرصت رو در میابه و مقابل سوفی خوشحالی خودش رو نشون میده و برای بازگشت به خونه و فرار از مدرسه جشن و نمایش بر پا میکنه .
اگاتا به عروسی پدر سوفی دعوت بود از شور هیجان عروسی پیش خودش فکر کرد چقدر خوب میشد از داستاتن ها جور دیگری به سر انجام میرسید ، یک پایان خوش با شاهزاده تدروس .
پس اون رو به عنوان ارزوی خودش بیان کرد ؛ و اروزی اگاتا تبدیل میشه به واقعیتی که در های جادو به روی اونها باز بشه و عازم مدرسه خوب های بد ، بد های خوب بشن.
غافل از اینکه این سری همه چیز با دفعه قبل تفاوت زیادی داره ….
قسمتی از متن کتاب :
آگاتا با دهان باز به علامت روی درِ کلیسا نگاه کرد. «عکس یادگاری؟»
سوفی که خودش را در آینهی جیبی نگاه میکرد، گفت: «روی کتابداستانهاشون.»
آگاتا پیراهن چسبان سبزی را که سوفی بهش قرض داده بود، پایین کشید. از وقتی برگشته بودند، رنگ صورتی کلاً از کمد لباسهای دوستش ناپدید شده بود؛ احتمالاً به این خاطر که او را یاد زمانی میانداخت که یک ساحرهی بیمو و بیدندان بود.
آگاتا که دوباره داشت بندهای پیراهن را محکم میکشید، گفت: «ببین، ماجرای ما دیگه قدیمی شده. دیگه وقتشه مثل بقیه زندگی عادیمون رو بکنیم.»
سوفی سریع نگاهش را از آینه برداشت. «شاید بهتر باشه این هفته فقط من باشم. لابد اونها هم حس کردن که تو دیگه دلودماغ نداری.»
ولی آن یکشنبه و هفتهی بعدش که پوسترهای سوفی با عنوان هدیهی صمیمانهی امضا شده در شهر پخش شد، یا هفتهی بعدترش وقتی سوفی شام خصوصی را هم به وعدههایش
اضافه کرد، کسی انتظار نداشت جز رادلیِ بوگندو سروکلهی کس دیگری پیدا شود. پاییز که فرا رسید، اعلامیههای مفقود شدهها از میدان شهر جمع شده بود. بچهها کتاب داستانهایشان
را توی کمدهایشان چپانده بودند و آقای دوویل هم تابلوی آخرین روزها را به ویترین مغازهاش چسبانده بود؛ چون هیچ داستان پریان جدیدی از جنگل نیامده بود تا او بفروشدشان. حالا دخترها
فقط دو فسیل دیگر بودند که آن طلسم از خودش به جا گذاشته بود. حتی پدر سوفی هم ملاحظه را کنار گذاشته بود. در روز هالووین، به دخترش گفت که اجازهی بزرگان را برای ازدواج با
هانورا گرفته. ولی اصلاً از سوفی نپرسیده بود که او هم موافق است یا نه.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.