توضیحات محصول:

نشر : پرتقال

قصه های همیشگی ۶ : آخرین نبرد

مجموعه کتاب های قصه همیشگی به قلم بازیگر، تهیه کننده، خواننده و نویسنده آمریکایی کریس کالفر طی شش سال متمادی نگارش شد. این مجموعهء شش جلدی از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ میلادی انتشار یافت، خیلی زود لقب «داستان‌های افسانه‌ای امروزی» را گرفت و به یکی از پرفروش‌ترین مجموعه‌های داستانی جهان تبدیل شد.
کریس کالفر، نویسنده جوان ایرلندی تبار ، باوجود سن کم در غالب هنر هایی که وارد شده موفق عمل کرده. او علاوه بر نوشتن این مجموعه کتاب پر طرفدار، دو بار نامزد جایزهء اِمی (معادل اسکار موسیقی دنیا) شد، جایزهء گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در حوزه سریال، سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی را نیز کسب کرد. موفقیت او انچنان چشم گیر بوده که مجله تایم او را جزوی از فهرست ۱۰۰ فرد تاثیر گذار در دنیا در سال ۲۰۱۱ حساب کرده بود.
کالفر در داستان‌هایش، نوجوان های امروز را با افسانه‌های کهن آشنا میکنه. شش جلد این مجموعه به ترتیب عبارت‌انداز: طلسم آرزو، بازگشت ساحره، هشدار برادران گریم، اکسیر جادویی، سفر به سرزمین سرگردانی، آخرین نبرد.

کتاب پیش رو آخرین جلد از شش‌گانهء قصه های همیشگیست.
این کتاب مناسب نوجوانان ۱۲ سال به بالاست. و در ژانر فانتزی و تخیلی نوشته شده. آدینه مارکت این کتاب را به نوجوانان علاقه مند به داستان های هیجان انگیز و دنباله دار پیشنهاد میکنه.
شخصیت‌های اصلی ششگانهء قصه های همیشگی الکس و کانر، خواهر و برادری دوقلو هستن که به طور اتفاقی به سرزمین پریان میرن و در قصه ها محبوس میشن. این سفر ناگهانی دوقلوها را به ماجراهایی شگفت انگیز و البته هولناک میکشونه و باعث آشکار شدن رازی سر به مهر در خانواده میشه… .
لس آنجلس تایم در مورد جلد ششم قصه های همیشگی نوشته :
“اکشن نفس گیر آمیخته با لحظات خنده با صدای بلند و از ته دل، این نتیجه گیری را برای بسیاری از طرفداران به یک نتیجهء گیرا تبدیل می کند! “در قصه های همیشگی، کولفر استعداد خود را برای ساختن طرح های خیالی و شخصیت های چند بعدی به نمایش می گذارد.”
شما میتونید برای تهیه سایر جلد های قصه های همیشگی به https://adineh.market/ مراجعه کنید.

خلاصه ای از کتاب :

داستان از جایی شروع میشه در کتاب فروشی بهشت کرم های کتاب، چند صد مهمان در قسمت برگزاری مراسم کنار یکدیگر جمع شدن تا نویسنده ی محبوبشان «کانر بیلی» را از نزدیک ببینن و تولد هشتادسالگی‌اش را جشن بگیرن. این روز برای نویسنده روز خیلی ویژه ای هست. هریک از مهمان ها از او سوالی می پرسن و نویسنده هم در کمال آرامش و خوشرویی به تمام سوالات پاسخ میده. اما ناگهان پرسشی پیرمرد را شوکه میکنه! دخترکی از میان جمعیت از کانر بیلی درمورد خواهرش میپرسه. او میخواد بدونه که الکس کجاست و چه اتفاقی برایش افتاده. اما کانر که متحیر مانده و هرچقدر فکر میکنه که چه بر سر خواهرش آمده چیزی به یاد نمیاره. در نهایت تصمیم میگیره به خانه بره و کتاب هایش را بخوانه شاید بتونه کشف کنه که الکس کجاست اما در همان حین اتفاقی در کتابخانه می‌افته که بی ربط به نبود الکس نیست…!

قسمتی از متن کتاب :

کانر به محض اینکه سرنخی از خواهرش پیدا کرد، با عجله به سراغ نزدیک ترین کامپیوتر رفت و پنج بلیت باقی مانده ی پرواز بعدی به نیویورک را خرید. بدون اجازه از کارت اعتباری باب استفاده کرد، ولی اصلا برای باب مهم نبود. تنها چیزی که برای همه اهمیت داشت، پیدا کردن الکس و برگرداندنش به خانه بود. آزاد کردن دنیای قصه ها تا مشخص شدن ته و توی ماجراهای منهتن به تعویق می افتاد.
ساعت پنج صبح روز بعد، کانر، بری، جک، گلدی لاکس، شنل قرمزی و شارلوت بدون اینکه پلک روی هم گذاشته باشند، توی ماشین شاسی بلند شارلوت روی سر و کول هم سوار شدند و به فرودگاه بین المللی ویلو کرست رفتند. کانر نمی دانست در نیویورک چه چیزی در انتظارشان است، اما مطمئن بود در کنار دوستانش راحت تر اوضاع را سر و سامان خواهد داد. با چنان عجله ای بیمارستان را ترک کردند که هیچ کس فرصت چمدان بستن پیدا نکرد، ولی کانر که می دانست دوستانش معمولا چه چیزهایی همراه دارند، توانست قبل از راه افتادن از بیمارستان ساک دستی ای بردارد و وسایل عجیب و غریب جک و گلدی لاکس را در آن جا بدهد.
وقتی رسیدند، همه بیرون منتظر ماندند و کانر دوید داخل ساختمان تا کیفشان را تحویل دهد. آن ها روی جدول کنار ماشین شارلوت ایستادند و برای اولین بار، مناظری غیر از راهروهای بیمارستان کودکان سنت اندروز را دیدند.
جک که هیرو را در آغوش داشت، گفت: «پس به این می گن فرودگاه. خب این گاهی فرود دقیقا یعنی چی؟»
بری توضیح داد: «جاییه که آدم سوار هواپیما می شه و باهاش می ره جاهای دیگه.»
گلدی لاکس گفت: «مثل اسطبل؟»
«آره، فقط اسب هاش خیلی بزرگ ترن.»
جک و گلدی لاکس سر تکان دادند و اطرافشان را با حیرت نگاه کردند، اما انگار فرودگاه چنگی به دل شنل قرمزی نزده بود.