داس مرگ ۲ : ابرتندر
رمان هیجان انگیز داس مرگ به قلم نیل شوسترمن در زمان اینده خیلی دور تعریف شده ، اینده ای که هیچ شباهتی به زمان حال که شاهدش هستیم نداره .
در این رمان گفته شده که در زمان اینده مرگ طبیعی کاملا از بین رفته و و دیگه هیچ معنایی نداره ، علت اصلی اون چیزی نیست جز پیشرفته بسیار گسترده تکنولوژی .
و حالا در فصل دوم این رمان دو نوجوان تلاش میکنن بشریت رو از دست این اهرمن ها نجات بدن .
این رمان برای نوجوان ها و افرادی که اثار علمی تخیلی میپسندن مناسب هست .
داین رمان اولین جلد از یک مجموعه خیلی جذاب و پر فروش است ضمن اینکه جوایز زیادی هم دریافت کرده :
– نامزد بهترین کتاب داستان نوجوانان گودریدز سال ۲۰۱۸
– منتخب شورای کتاب کودک CCBC
– انتخاب در لیست بهترین کتاب های کودک سال توسط بانک استریت
خلاصه رمان :
رمان هیجان انگیز ابرتندر در ادامه به ماجرا روئن میپردازه که قبلا از نیرو های داس مرگ بوده . روئن تصمیم مهم و جدیدی توی زندگیش میگیره و میخواد با استفاده از اتش به جنگ با داس های قاتل بره .
اون مسیر زندگی خودش رو تغییر میده تا بتونه با فسادی که سازمان به وجود اورده مبارزه کنه ، و مهم اینجاست که هدف روئن به میدمیرکا محدود نمیشه و اون میخواد تحول خیلی بزرگی رو توی قاره
ایجاده بکنه ، تحولی که عشق هنر و ذاتیت طبیعی انسان رو به جامعه برگردونه .
با گسترش فساد در کلیسای مذهبی، روئن و سیترا امید خود را از دست میده و به عنوان آخرین امید تلاش میکنه با ابر تندر ارتباط برقرار کنه … ایا میتونه تمامی مشکلات رو حل کنه ..؟
قسمتی از متن کتاب :
ساختمان، زمانی کلیسای جامع نام داشت. ستونهایش که سر به آسمان میساییدند، به جنگلی از سنگ آهک شبیه بودند. شیشههای رنگی پنجرههایش، پر بودند از
تصویرهای اساطیریِ ایزدی افتانوخیزان از دوران میرایی.
حالا این ساختمان مقدس به مکانی تاریخی تبدیل شده بود. حالا راهنماهایی با مدرک دکترا در رشتهی مطالعهی انسانهای دوران میرایی، هفت روزِ هفته، گوشهوکنار آن را به
گردشگران نشان میدادند.
اما موقعیتهای نادری پیش میآمد که ساختمان را به روی مردم میبستند و به محلی برای انجام کارهایی بسیار حساس و رسمی تبدیل میشد.
گِزِنوکراتِس، تیغهی اعظم میدمِریکا مهمترین داسِ این منطقه تا جایی که برای مردی با وزن قابل توجه او ممکن باشد، سبک قدم برمیداشت و در راهروی میانی کلیسای جامع
پیش میرفت. تزیینات زرین محرابی که در برابرش بود، در مقایسه با ردای طلاییرنگ او که به پارچهی زربافت درخشانی آراسته بود، رنگ میباخت. زمانی یکی از زیردستانش
گفته بود به یک آویز زینتی شباهت دارد که از درخت کریسمس یک غول فرو افتاده و بعد از این حرف، متوجه شده بود که دیگر کسی مایل نیست او را استخدام کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.