نویسنده : علی اکبر دهخدا
نشر : مجید
چرند و پرند
کتاب چرند و پرند، به تالیف علی اکبر دهخدا، به دسته افرادی که به داستان کوتاه در قالب اعلامیه، مطالب گزارش گونه و تلگراف مانند علاقمندن پیشنهاد میشه.
این نوشته ها از زمان شروع پیروزی انقلاب مشروطیت تا شروع استبداد صغیر در چند شماره هفته نامه صور اسرافیل منتشر شد.
این هفته نامه ها از استقبال خوبی برخوردار شد، به طوری که دهخدا بعنوان زیرک ترین و باهوش ترین طنز نویس عهد انقلاب مشروطه معرفی شد. او با نثر متفاوتی که توی نوشته هاش به کار برده، نمونه ی جدیدی از نثر انتقادی و طنز فارسی رو خلق کرد.
خلاصه ای از کتاب :
کتاب چرند و پرند اعتراضاتی بوده که از قالب جدیت دراومده و به عنوان طنز، در رابطه با موضوعات اجتماعی اون دوران بیان شده. خواننده با خوندن کتاب میفهمه که تاریخ واقعی هر ملت و برهه ای رو باید در ادبیاتش جستجو و پیدا کنه.
ادبیات شیوایی که علی اکبر دهخدا در نثر این کتاب به کار برده، لذت خوندنش رو چندین برابر کرده و به مخاطب احساس صمیمیت میده.
این نسخه خیلی زود بین مردم بصورت عامه رواج پیدا کرد، به طوری که مردم مشتاق شماره های تازه ای از صور اسرافیل بودن. این کتاب پر از اصطلاحات و متلک ها و جملاتیه که تا اون موقع کسی ازش استفاده نمی کرد و ابداع نشده بود، بلکه اولین بار دهخدا اونها رو به نثر فارسی اضافه کرد و خیلی زود بر سر زبون ها افتادن.
زبان طنز، راه خیلی آسونی برای بیان شدید ترین اعتراض ها و انتقادات سیاسی، بدون ترس از شکنجه و زندانه که در این اثر رعایت شده. بکار گیری این شیوه موجب شد تا با یک تیر ۲ نشون بزنه!
با این لحن، هم اعتراضاتی رو بیان کرده که حرف دل مردم اون روزگار بودن (درحالیکه قالب طنز بکار گرفته شده باعث شد که براش دردسر نشه)، و هم کتابی نوشت که خیلی زود به محبوبیت رسید. این محبوبیت هنوز هم ادامه داره…
قسمتی از متن کتاب :
گرچه دردسر می دهم، اما چه می توان کرد نُشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم که نزند دلش می پوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود که کبلایی! تو که هم از این روزنامه نویس ها پیرتری هم دنیا دیده تری هم تجربه ات زیادتر است، الحمدلله به هندوستان هم که رفته ای پس چرا یک روزنامه نمی نویسی؟
می گفتم: عزیزم دمدمی! اولاً همین تو که الآن با من ادعای دوستی می کنی آن وقت دشمن من خواهی شد. ثانیاً از اینها گذشته حالا آمدیم روزنامه بنویسیم بگو ببینم چه بنویسیم؟ یک قدری سرش را پایین می انداخت بعد از مدتی فکر سرش را بلند کرده می گفت: چه می دانم از همین حرفها که دیگران می نویسند: معایب بزرگان را بنویس؛ به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. می گفتم: عزیزم! والله بِالله این جا ایران است این کارها عاقبت ندارد.
می گفت: پس یقین تو هم مستبد هستی. پس حکماً تو هم بله !
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.