توضیحات محصول:

سکوت قبر

کتاب سکوت قبر نوشته آرنالدو ایندیرداسون و ترجمه زهرا زارعی در سبک ادبیات پلیسی هست و جایزه بهترین رمان جنایی از طرف انجمن نویسندگان انگلیستان دریافت کرده هست .
کتابی سرشار از هیجان که می توان لحظه به لحظه کتاب رو با تک تک وجودت درک کنی و غرق در تحقیقات ماجرایی بشی که ناخوداگاه تو رو درگیر میکنه .
این داستان از جایی شروع میشه که فردی به نام توتی در ساختمانی نیمه کاری ، استخوان های دفن شده ای رو پیدا میکنه و پای کاراگاه به این ماجرا باز میشه و افرادی در هدف کشف گذشته این استخوان ها و سرگذشت کسی که فوت کرده ،تحقیق و بررسی میکنن .
توصیه میشه کسانی که علاقمند به ژانر معمایی و پلیسی این کتاب رو حتما مطالعه کنن.

خلاصه ای از کتاب :

در پس روز ها و شب هایی که ما زندگی خود را به طور عادی سپری میکنیم ؛ در گوشه ای از این جهان اتفاقاتی از سر میگیره و کسانی در پی کشف حقیقت با همکاری هم گذشته ای پنهان شده رو آشکار می کنن .
روزی از روزها در محلی تعدادی از اسستخوان پیدا و پای پلیس به این اتفاق باز میشه . بی شک باید تیمی پشت این قضیه در حال رازگشایی و کشف معمایی باش که سالیانی خاک خورده و از چشم همه دیده پنهان شده و گویی زمان این رسیده که این استخوان ها بررسی و تحقیق بشن . در محل حادثه تاریخچه ی خانواده ای که در اون جا زندگی می کرده در مرکز اصلی این قضیه پنهان قرار میگیره .
کاراگاهی که مسئول این پرونده جنایی در پی پیدا کردن گذشته ای مبهم هست ؛ در کنار این مسئله مهم با مشکلات زندگی شخصی خود که برای دخترش اتفاق افتاده صبر ، دست و پنجه نرم میکنه .
آیا بنظرتون در ادامه داستان خانواده ای که در محل حادثه بودن ، نقش اصلی در گذشته این استخوان ها دارن ؟ هیچ کسی نمیدونه که چه حرفایی را آماده نکردن تا روایتی از سال های قبل خود کنن و بی شک همه چیز در مبهمی خود ، یک روزی آشکار میشه و پرده از اسرار مخوف برداشته میشه.
سکوت قبر رمانی هست نفس گیر، پرکشش و جذاب دربارۀ جنایت که سال ها پیش اتفاق افتاده، جنایتی ناشی از خشونت، جنون و سادیسم.
اسم این کتاب بهترین عنوان برای این رمان می تونسته باشه ؛ چون در طی رمان قبر هایی وجود داره که هیچ گونه چیزی از خود نشان نمیدن ، حتی با بررسی جسد و شواهد حاظر ،هیچ اطلاعاتی دست گیر نمیشه و به راستی این قبر ها سکوت کردن کردن و چه حرفا در دل این جسد و استخوان هایی هست که با هیچ چیزی سکوت شون شکسته نمیشه .

قسمتی از متن کتاب :

احساس می‌کرد سکوت سنگینی بر زندگی‌اش حاکم است. احساس تنهایی گرداگردش را فراگرفته بود. روزهای کسالت‌باری را می‌گذراند که سلسله‌وار تلنبار شده بود روی او و داشت خفه‌اش می‌کرد. ناگهان خواب به سراغش آمد و افکارش به دوران کودکی رفت، به زندگی‌ای که عاری از گناه بود و آزاد از غم و غضه و نگرانی. هرچند خیلی کم پیش می‌آمد، اما گاهی اوقات واقعا می‌توانست به آرامش گذشته دست یابد و زمانی کوتاه احساس خوبی داشته باشد.